دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ایران امام زاده سرای تبار اوست

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغزار دربه دری ردپای ماست

 

وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

 

دین و طریقت همه انبیا علی است

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

زبان حال امام باقر (ع)
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم

گشوده‌ام پر اگر نیت سفر دارم

 

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما

همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

بیداد تبرها

خم کرده از بار پریشانی کمرها را

بادی که آورده ا­ست دنبالش خبرها را

 

هی شعله آوردند ... هی آتش به پا کردند

شاید بسوزانند با هم خشک و ترها را

فریاد زخم خورده

حَبلُ الوریدِ عالم و حَبلُ المَتین: حسین

سررشتۀ امیدِ زمان و زمین: حسین

 

دریای خلقت از ازل افتاد در خروش

تا فاطمه صدف شد و دُرّ ثمین: حسین

 

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

تا بادهای وحشی صرصر بلند شد

بوی انارهای معطّر بلند شد

 

نیزارهای سوخته جان شور می‌زدند

تا بر فراز نیزۀ خون، سر، بلند شد

 

آیات وحی از لب عطشان شنیدنی است

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

بهار گمشده

تمام پنجره‌ها دیده‌اند خواب تو را

چشیده‌اند شبی طعم آفتاب تو را

 

تو سرزمین هزاران بهار معتکفی

زمین نمی‌برد از یاد، انقلاب تو را

 

صدای قل‌قل غیرت میان‌رود رگت

کشانده تا عطش خاک، پیچ‌وتاب تو را

 

خشکیدن اشک

یک عمر به اضطراب لب تر کردیم

با یاد تو در عذاب لب تر کردیم

 

بعد از تو روا نبود خشکیدن اشک

این بود اگر به آب لب تر کردیم

کوتاه سروده
خورشید

مه دشنۀ آب دیده را می‌ماند

شب یاغی آرمیده را می‌ماند

 

غلتیده به خون میان گودال غروب

خورشید، سرِ بریده را می‌ماند

شعر عاشورایی خواجوی کرمانی
فروغ جان رسول و چراغ چشم بتول

به حلق تشنۀ آن رشک غنچۀ سیراب

که رخ به خون جگر شوید از غمش عناب

 

شه دو مملکت و شهسوار نه مضمار

مه دوازده برج و امام شش محراب

اقتدا

هر بار که جزر دیده، مدّش کرده

هر راه، به کُفر بود، سدّش کرده

 

پس ماندنِ در مکه حرام است که او

در مرگ هم اقتدا به جدّش کرده

جمع اضداد

آن روز به‌جز ظلمت و بیداد نبود

در دشت به‌غیرِ جمعِ اضداد نبود

 

در مستیِ هلهله سکوتی است عمیق

در خطبۀ تو به‌غیرِ فریاد نبود

عرش نی

خورشید بر این تیره مغاک افتاده است؟

یا بر سر نی آن سر پاک افتاده‌ است؟

 

بر عرش نی از تلاوت او پیداست

هفتاد و دو سوره روی خاک افتاده‌ است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×