دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غمگین‌تر از باد و باران

دلخون تر از ابر و طوفان، غمگین تر از باد و باران

مانده به راه برادر، تنهاترین چشم گریان

 

در موج خون نیمه باز است، چشمی ‌که جانی ندارد

پیراهنی غرق خون را، بر سینه اش می‌فشارد

 

جا نماندم

حالا که دیگر جا نماندم اربعین را

می‌بوسم از جان جای جای این زمین را

 

این خاک که این روزها بوسیده در راه

صحن کف پاهای یاری نازنین را

خاک دیوانگی مجنون‌ها

بغض‌ها دسته دسته می‌لرزند

چمدانی که دست زن مانده

اتوبوسی که بی هوا رفته

چشم‌هایی که بر ترن مانده

السـلام علیک یا دریا

ای‌ امام خجستۀ پیروز، سورۀ خــون، حقیقت زیبا!

از قیام تو می‌توان گفتن، تـا هنوز و همیشۀ دنیا

 

از قیام تو می‌توان گفتن، نامکرر به هر زبان‌ امروز

ترجمان فصیح خون تـو، ترجمان تمام خوبی‌ها

یک اربعین پس از تو بلا دیده خواهرت

برگشته‌ام به کرببلا یا اخاالغریب

بی تو دگر فتاده‌ام از پا اخاالغریب

قدّم ز غصه‌های تو شد تا اخاالغریب

بعد از تو نیست خیر به دنیا اخاالغریب

 

عرض ارادت

براى عرض ارادت به یار راه افتاد

درست چند دقیقه به چار راه افتاد

 

در ازدحام خیابان به راهبندان خورد

وَ قبل از اینکه بیاید، قطار راه افتاد

شعلۀ فراق

اگرچه شعله کشیدی تمام هستم را

دوباره لطف نگاهت گرفت دستم را

 

دلم گرفته برایت، چرا نمی‌خیزی؟

رسیده‌ام به کنارت، به پا نمی‌خیزی؟

 

اربعین

اربعین ای کاش میلیون‌ها نفر

با لباس مشکی و چشمان تر

 

با ظهور مهدی صاحب زمان

همچونان سیلی خروشان، بی امان

 

از صحن نجف به کربلا

از هر چه به غیر تو رها، می‌آییم

با عشق تو در شور و نوا می‌آییم

 

می‌آیی و پشت سرت ان‌شاء‌الله

از صحن نجف به کربلا می‌آییم

جامانده

آه از‌ این روزگار پر حسرت

آه از‌ این سرنوشت، آه از غم

باز دوری دوباره دلتنگی

بازهم بغض و گریۀ نم نم

مشق نوکری

عاشق اگر به شوق تو پرواز مى‌کند

احساس خویش را به تو ابراز می‌کند

 

مهر زیارت است کلیدى که عاقبت

درهاى بسته را به دلم باز می‌کند

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین

مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×