دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لواى همّت

 

عبّاس لواى همّت افراشته است

 وین راز به خون خویش بنْگاشته است

 

او پرچم انقلاب عاشورا را

 با دست بریده‌اش به پا داشته است

 

ماه و آفتاب

 

شیرازه‌ی عترت و کتاب است حسین

 سرچشمه‌ی عشق و انقلاب است حسین

 

دیگر شهدا ستاره‌ی تابانند

 عبّاس چو ماه و آفتاب است حسین

 

ذوقِ گذشت

عبّاس که بود در سرش شوق گذشت

 دیدند چگونه دارد او ذوق گذشت

 

جان در ره آب داد و یک جرعه نخورد

 این است گذشتى که بُوَد فوق گذشت

 

عشق و تقوا

 

او طرح دگر ز عشق و تقوا می‌ریخت

 آتش ز عطش بر سر دنیا می‌ریخت

 

از لذّت آب خوردنش افزون بود

 آن لحظه که آب را به دریا می‌ریخت

دریاى ادب

 

ایمان و وفا، سایه‌ی بالاى تو بود

 ایثار على، نقش به سیماى تو بود

 

گر لب نزدى به آب دریا، عبّاس!

 دریاى ادب، میان لب‌هاى تو بود

ماه عشق

روشن‌گر راه عشق یعنى عبّاس

 سردار سپاه عشق یعنى عبّاس

 

آن جاى که آفتاب عشق است حسین

 پیداست که ماه عشق یعنى عبّاس

 

 

عمو می‌آید

 

تکبیر عمو ز چارسو می‌آید

با دست پُر از فرات او می‌آید

 

رفته است عمو آب بیارد، اصغر!

آرام که السّاعه عمو می‌آید

دشتبان آزادى

 

سردار سپاهى به وفایت نرسد

 سقّایى هیچ کس به پایت نرسید

 

هر نخل که دشتبان آزادى کاشت

 در سایه به نخل دست‌هایت نرسید

امتحان

 

تا آب روان به کودکانش برسد

 نگْذاشت که آب بر لبانش برسد

 

ترسید اگر که دیر جنبد عبّاس

 شاید خللى به امتحانش برسد

 

جان‌نثار

عبّاس که درس جان‌نثارى آموخت

 از شیر خدا بزرگوارى آموخت

 

آمد به جهان پس از برادر ز ادب

 وز عشق حسین، پاس‌دارى آموخت

 

ماه بنی هاشم

 

عبّاس! که پای تا به سر توحیدی

نومید ز آب و بر جهان، امّیدی

 

خوانند تو را ماه بنی‌هاشم لیک

در دیده‌ی ما خوب‌تر از خورشیدی

داغ گل یاس

 

آن گل که صفا ز رنگ و بویش پیداست

سوز عطش از نای گلویش پیداست

 

از داغ گل یاس، شکسته کمرش

آثار شکستگی ز رویش پیداست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×