دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زنی پیوسته می‌خواند نوای یا اخا امشب

قرار از دل ربوده آه و اشک کبریا امشب نشسته بر جبین دل غم کرب و بلا امشب

ابوفاضل بدون دست و اصغر تشنه لب بی جان فرات از شرم می‌نالد ز دردی بی شفا امشب

کوتاه سروده
زینب زینب گفت

"یا زینب" گفت وقتی افتاد حسین

"زینب !"زینب!" گفت و جان داد حسین

 

حتی نگذاشت تا که تنها برود

با او سر ِ خویش را فرستاد حسین

 

چوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده است

کربلا را می‌سرود این بار روی نیزه‌ها  با دو صد ایهام معنی‌دار روی نیزه‌ها

نینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی  مثل یک ترجیع شد تکرار، روی نیزه‌ها

کوتاه سروده
زینب دیگر در این سفر تنها نیست

من هستم و تو، علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

 

من هستم و تو، به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

تو انتخاب خدایی برای سقایی

غزل غزل بنویسم حدیث رویایی

برای اوج ادب منتهای شیدایی

 

برای وصف شماپای شعر می‌لنگد

تو انتخاب خدایی برای سقایی

اقتدار فاطمی

دارد به دل صلابت کوه شکیب را

از لحظه‌ای که بوسه زده زخم سیب را

 

با اقتدار فاطمی خود رقم زده

در کربلا حماسۀ أمن یجیب را

زنی درد آشنا با بانگ «زیبا بود، زیبا بود»

سری بر نیزه می‌خندد و دشتی سرخ و خون آلود غروری منتشر از خاکِ ما تا اوج نامحدود

 

نگاه بی نیاز کودکی شش ماهه اما مَرد و آن سوتر نشسته غرق موج بی نیازی رود

 

منو کربلا ببر تا زنده‌ام

می­‌خوام برم به کربلا دعا کنم

می­‌خوام حسین خوبمو صدا کنم

 

این دلمو راهی کربلا کنم

ناله کنم من، جونمو فدا کنم

هر خطبه‌ای طوفانی از طغیان زینب

اینک زمین کربلا ایوان زینب

زخم شهیدان زمین در جان زینب

 

در اجتماع ساکت این خیمه غوغاست

یعنی بیا در محضر عرفان زینب

خوابی پریده از سر ساعت‌ها

امروز فصل گم شدۀ تاریخ، خواب است در تمامی ساعت‌ها

اکنون شراره‌های حقیقت را، پوشانده است پردۀ عادت‌ها

 

وقتی تو خون پاک خدا هستی، وقتی تو سیّدالشهدا هستی

وصف تمام آنچه که باید را، مقدور نیست حد بلاغت‌ها

نام حسین بن علی (ع) یعنی لیاقت

خورشید خون می‌خورد و ما خاموش بودیم

گویی ز جام جاهلی مدهوش بودیم

 

مانند سگ‌ها  در بیابان  صبر کردیم

با دست خود سالار دین  را قبر کردیم

خیمه‌ات سوخت، دلم سوخت، همه عالم سوخت

 

نفس از سینه به طرز دگری می‌آید

هر دمم تازه‌تر از تازه‌تری می‌آید

 

بیدلی می‌طلبد عشق حقیقی ور نه

دعوی عشق ز هر بی جگری می‌آید

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×