دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دست‌هایت

مبادا غم دوباره پا بگیرد برای تو دل دریا بگیرد

چه خواهم کرد اگر از من سکینه سراغ دست‌هایت را بگیرد

 

باغ خشکیده

برادر! مشک آوردم برایت برو، ای جاری تا بی‌نهایت

تمام باغ خشکیده ست بشتاب خدا پشت و پناه دست‌هایت

 

دل و دست

دل و ساحل، دل و دریا، دل و دست دل و تنهاترین سقا، دل و دست

فدای غربت خواهر دل و جان فدای قامت مولا، دل و دست

 

ای رود

تو احساس مرا دریاب ای رود لبم را تر نکن از آب، ای رود

تو که دستی نداری تا بیفتد به سوی خیمه‌ها بشتاب ای رود!

 

ناتمام

برادر تشنه کام و مشک در دست به دل شوق امام و مشک در دست

به سوی خیمه‌ها راهی شد اما... دوبیتی ناتمام و دست بر خاک

 

دوبیتی

نوشتم مشک، سقا شد دوبیتی

دو قطره اشک بابا شد دوبیتی

 

نوشتم زخم، مشک از دوشش افتاد

دو دست روی شن‌ها شد دوبیتی

 

بیفتد...

تمام آسمان شاید بیفتد

عموی مهربان شاید بیفتد

 

نباید می‌نوشتم آب، سقا

به یاد کودکان شاید بیفتد

 

باران

من و تا جمعۀ موعود باران

دوتا چشم و هزاران رود، باران

 

تمام کربلا را آب می‌برد

اگر دست دل من بود باران

 

با کاروان نیزه (بند سوم)

فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات

با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات

 

گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا

باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات

 

دریا تشنه است

باز می‌گردم به کار خویشتن  

گریه نوش و شرمسار خویشتن

باز می‌گردم ببینم عشق چیست  

شیعه‌تر، شوریده‌تر درعشق کیست؟

برای علمدار کربلا

 

از دست تو آب، آبرو پیدا کرد  

مهتاب دل بهانه جو پیدا کرد

دست تو به آب خورد و خورشید فرات  

در دستت فرصت وضو پیدا کرد

 

علمدار سپاه عشق

کیستی ‌ای کوه‌ترین مردها؟  

گمشده در جوهره‌ات دردها

چشم فلک، منتظر گام تو  

جن و ملک ریزه‌خور نام تو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×