دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
جنس غم حسین (ع)

 

 از تیغ ، دم حسین را میفهمی

بوی حَرم حسین را میفهمی

 

با لهجۀ سرخ زینبی در روضه

تو جنس غم ِ حسین را می‌فهمی

غیرت مرتضی به بازویش

بر در خیمه ایستاده سوار  به اشارت که گاه پیکار است می‌‏نماید نگاه باز پسین  که دگر نوبت علمدار است

توبه

بدون کفش و کلاه

بدون تیغ و سلاح

امیر بود ولی چون اسیر می‌آید

چه هیبتی دارد

یکی ست اما انگار لشکر آمده است

سلام آزاده

گذاشت مادر تو اسم بامسمایی

برای تو ای حُر

 

جولان

به عشق روی تو این روزها جوان شده‌ام

همان که خواست دل خوب تو همان شده‌ام

 

از این به بعد خودم اشک روضه‌ات هستم

ز بس که نام تو را ازبرم روان شده‌ام

کوتاه سروده
او خون خدا و بای «بسم الله» است

 

او راز رشیدی است که باید فهمید

مضمون بعیدی است که باید فهمید

 

او خون خدا و بای «بسم الله» است

قرآن شهیدی است که باید فهمید

صدایم کاش می‌کردی

صدایم کاش می‌کردی، که از ماندن بپرهیزم شبی در کربلای تو، به بوی عشق، برخیزم صدایم کاش می‌کردی، شبی تا شعله‌ور گردم به رستاخیز داغ تو، بسوزم، بال و پر ریزم

غزلی عاشورایی از سعید بیابانکی
کهکشان است این بیابان

پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه‌ها  می‌دمد یک آسمان خورشیدِ ناب ازنیزه‌ها  می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را  آه! ‌ای خورشید زخمی! رُخ متاب از نیزه‌ها 

کوتاه سروده
جنگ تن به تیر

تن به تن

جنگ منصفانه است

تن به تیر

جنگ کودکانه است

حرمله

جنگ غیرمنصفانه‌ای شروع کرد

شیرخوارۀ حسین

قهرمان جنگ کودکانه شد

کوتاه سروده
من از تو به جز حماسه نتوانم گفت

 

تو خون خدایی و صدایت سرخ است

بر ظلمت خاک ، رد پایت سرخ است

 

من از تو به جز حماسه نتوانم گفت

زیرا که تمام فصل هایت سرخ است

کوتاه سروده
خشکی لبش آب حیات است هنوز

داغش به دل خون فرات است هنوز

خشکی لبش آب حیات است هنوز

 

امروز جهان به عشق او پابرجاست

آن عشق که کشتی نجات است هنوز

 

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)

شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود

در اوج با لهیبِ دلت هم­تراز بود

 

یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند

اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود

به مناسبت وفات حضرت ام البنین
چار اسماعیل تو آمادۀ قربانی‌اند

بغض‌ها در چشم تو آیینه بندان می‌شود

اشک‌ها سر می‌رسد یکباره باران می‌شود

 

چار اسماعیل تو آمادۀ قربانی‌اند

آب بعد از آخرین قربانی عطشان می‌شود

 

مثل یعقوب نبی همواره با خود گفته‌ای

یوسفت می‌آید و مهمان کنعان می‌شود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×