دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوچۀ بی‌عاطفه

خنده بر پاره‌گریبانی‌مان می‌کردند

 خنده بر بی‌سر و سامانی‌مان می‌کردند

 

هرچه ما آیه و قرآن و دعا می‌خواندیم

بیشتر شک به مسلمانی‌مان می‌کردند

باید برای خود جگری دست و پا کنم

طفلی اگر بزرگ شود با کریم‌ها

یک روز می‌شود خودش از کریم‌ها

 

عبدلله حسین شدم از قدیم‌ها

دل می‌دهند دست عموها یتیم‌ها

 

طفل حسن شدم بغلت جا کنی مرا

تو هم عمو شدی گره‌ای وا کنی مرا

 

 

سپاه بی نفر

صبح شد یک طرف سرم افتاد

یک طرف نیز پیکرم افتاد

 

از روی پشت بام افتادم

با علیک السلام افتادم

 

با احتیاط لالۀ ما را پیاده کن

با احتیاط لالۀ ما را پیاده کن

عباس جان، سه سالۀ ما را پیاده کن

 

با احتیاط بار حرم را زمین گذار

زانو بزن وقار حرم را زمین گذار

 

 

به مناسبت روز خاتم‌بخشی امیرالمومنین علی علیه السلام به مسکین
پیر نخلستان‌نشین

از عالم بالاست بنیانی که من دارم

یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

 

گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم

آدم نمی‌شد خاک انسانی که من دارم

انداخته بر جادۀ فردا نظرش را

در کوچه گرفتند اگر دور و برش را چیدند اگر زخم‌ترین بال و پرش را

 

این ارث علی دوست‌ترین‌های قبیله ست جا داشت در این شهر ببیند اثرش را

مرهم حریف زخم زبان‌ها نمی‌شود

مرهم حریف زخم زبان‌ها نمی‌شود

اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی‌شود

 

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه‌هات هیچ مدارا نمی‌شود

 

خسته مکن گلوی خودت را برای آب

با آب گفتن تو کسی پا نمی‌شود

گدای شب جمعه

چشم مرا پیالۀ خون جگر کنید

هر وقت تر نبود به اجبار تر کنید

 

من کمتر از گدای شب جمعه نیستم

خانه به خانه دست مرا در به در کنید

زبان حال حضرت زینب در بستر شهادت امیرالمومنین

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت‌تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با «لا فتی» یت می‌شناسیمت

اصلاً نمی‌آید به تو در بستر افتادن

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

پهن شد سفرۀ احسان، همه را بخشیدی

باز با لطف فراوان همه را بخشیدی

 

ابر وقتی که ببارد همه جا می‌بارد

رحمتت ریخت و یکسان همه را بخشیدی

فرزند داماد ما (برای ولادت امام سجاد علیه‌السلام)

بنا نیست امروز افسرده باشیم

پس از چند شب باز پژمرده باشیم

 

مگر می‌شود نور را دیده باشیم؟

ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

زبان حال حضرت زینب با مادر پهلو شکسته (سلام الله علیهما)

دیگر در آسمان امیدم ستاره نیست

انگار جز یتیم شدن راه چاره نیست

 

حالا که عازم سفری پس مرا ببر

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×