دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خبر مهتاب

پیش از تو کسی خبر ز مهتاب نداد

یک لحظه مرا ر‌هایی از خواب نداد

 

وقتی که تمام دشت له له می‌‌زد

غیر از تو کسی به تشنه‌ها آب نداد

 

مانند تمام رودها

هرگاه عطش آمد و بی تاب شدم

با جرعه‌ای از مشک تو سیراب شدم

 

از شرم و خجالت دو دستت اما

مانند تمام رودها، آب شدم

 

رویای قشنگ آب

با مشک تو رودخانه تطهیر شده

رویای قشنگ آب، تعبیر شده

 

تا مشت به مشت آب برمی‌داری

در دست تو قرص ماه، تکثیر شده

 

روز قرار عاشقان

آخر امام شیعیان! می‌آیی از راه

ای ماه از دیده نهان! می‌آیی از راه

 

از این سفر محض دعای بی قراران

ای مهدی صاحب زمان! می‌آیی از راه

 

شاید میان روضۀ سقّا بیایی

آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی

از جاده‌های روشن فردا بیایی

 

دوری تو بغضی نشانده در گلویم

ای کاش می‌شد یا بمیرم، یا بیایی

 

من آن کبوتر بچۀ جلد رضایم

با اینکه می‌دانست از اول بی وفایم

با اینکه عبدی رو سیاه و بی نوایم

 

شاه خراسان باز ذره پروری کرد

آقا اجازه داد در صحنش بیایم

 

دو تا بالِ گریه

منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم

واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم

 

تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم

دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم

 

دعای مستجاب

برای آینه بودن که انتخاب شدم

چو ماه مطلع انوار آفتاب شدم

 

مرا هر آینه ذخر الحسین می‌خواندند

دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم

 

برای قمر عشیره

چون پیش زهرا محترم شد، محتشم شد

آن وقت عمری محتشم شد، محترم شد

 

بالا نشین شد از تواضع، چوب گردو

شد منبر علامه‌ها، وقتی که خم شد

 

داغ بلند بالا

تو بی بدیل و بزرگ و بلند والایی

که داده است خدا بر تو شأن سقایی

 

اگر چه مادرت ‌ام البنین بود آقا

ولی به حضرت زهرا، عزیز زهرایی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×