دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طومار کربلا

 

چون بسته شد به سلسله، بیمار کربلا

برخاست ناله از در و دیوار کربلا

 

در حیرتم که گلشن دین، چون خزان نشد

زآن دم که چیده شد گل بی‌خار کربلا

به قول طشت

خیال کن سر نی آفتاب هم باشد

نگاه زینب تو بی‌نقاب هم باشد

 

خیال کن که رقیه چه می‌کشد بی‌تو

سؤال‌هاش اگر بی‌جواب هم باشد

ردّ پا

از سر نیزه دعایی کن سوای این و آن

چون امیدی نیست دیگر به دعای این و آن

 

جاده‌ای هستم که پایانم تویی امّا بدان

مانده روی بغض‌هایم ردّپای این و آن

«کهیعص»

مبهوتم از نظاره ظرف طلای تو

اینجا چرا کشیده شده ماجرای تو

 

تا این که جای بهتر از اینجا مکان کنی

دامن گرفته‌اند یتیمان، برای تو

خجالت

وقت اذان مأذنه‌ها می‌شود کرید

وقت نماز فکر خدایانِ دیگرید

 

نزدیک شصت سال پر از کینه می‌شود

در انتقام غزوه‌ی بدر پیمبرید

مراعات

آورده‌ام در شهرتان خاکسترم را

آیات باقیمانده‌ی بال و پرم را

 

آورده‌ام کوچه‌های نامسلمان

مؤمن‌ترین فریادهای حنجرم را

محلّه بالا

آفتابید و من غبارمتان

مثل گردی که بیقرارمتان

 

اتفاقی اسیرتان نشدم

روزگاری است که دچارمتان

کاروان

خاک این دشت سربلند شده

روی پایش اگر بلند شده

 

کاروانی ز دور می‌آید

آه از هر جگر بلند شده

ورود آل‌اللّه‏ به قتلگاه شهدا و خروج از کربلا

چون اسیران بلا از کربلا بستند بار

ناگهان افتادشان بر کشتگان دین، گذار

 

جسم پاک شاه را زینب، چو جان در بر کشید

پس زبان بگْشاد در شرح غم و بگْریست زار

 

وقت رجعت

چون که گردیدند با احوال زار

آل عصمت، عازم شهر و دیار

 

وقت شد تا عترت شاه حجاز

از اسیری در وطن گردند باز

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×