دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تربت اصیل

 

پس سرخ شد عمامۀ آن سیّد جلیل

تیغ آن چنان زدند که لرزید، جبرئیل

 

زینب به فکر آن که یتیمان اهل‌بیت

چون بگْذرند از برِ آن تشنه‌لب‌قتیل

غروب

مَه، خنجر آبدیده را می‌مانَد

شب، یاغی آرمیده را می‌ماند

 

غلتیده به خون میان گودال غروب

خورشید، سر بریده را می‌مانَد!

داغ گل

قربان مرام و پیکر بی‌سر تو

سرها به فدای سر بی‌پیکر تو

 

از داغِ گل و قبیلۀ سوختگان

داریم دلی، چو «پهلویِ» مادر تو!

 

نذر سالار شهیدان آقا ابا عبدالله الحسین (ع)
«نای بریده!»

آن سر که از او رنگ شفق خون می‌ریخت

از نای بریده بر طبق خون می‌ریخت

 

در بزم شراب، شب‌پرستان دیدند

قرآن که از او ورق ورق خون می‌ریخت

 

کعبه تا کربلا

می‌چکد از حنجری خون پیمبر سرخ‌تر

جاری از شش گوشۀ گودال، خنجر سرخ‌تر

 

آمده روی زمین خورشید خون‌آلوده‌ای

می‌کشد هر لحظه او را خاک در بر، سرخ‌تر

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

تا بادهای وحشی صرصر بلند شد

بوی انارهای معطّر بلند شد

 

نیزارهای سوخته جان شور می‌زدند

تا بر فراز نیزۀ خون، سر، بلند شد

 

آیات وحی از لب عطشان شنیدنی است

در آسمان دوباره زمین سربلند شد

کوتاه سروده
سرسپرده

گفتم که سرت؟ گفت سپردیم به دوست

گفتم که دلت؟ گفت دلم همره اوست

 

در خلوت خونین شفق پَر زد و گفت

جان دادن و پیمان نشکستن نیکوست

غزل عاشورایی مشفق کاشانی
خورشید و شبنم

 

کاروان در کاروان دل بر سر دل بود آنجا

ناقه‌ها در ناقه‌ها افتاده در گِل بود آنجا

 

رودی از گل‌های پرپر در بسیط خاک جاری

همسفر با عاشقان، منزل‌ به‌ منزل بود آنجا

زبان حال حضرت زینب (س)
داغ عطش

بانگ ترتیلی که روی نیزه‌ها پیچیده است بند بند مصحفی در بوریا پیچیده است از حرم داغ عطش چون خیمۀ ابری کبود دود آه تشنگان را تا کجا پیچیده است؟  

فصل سپیده

چشمی گشودیم و دیدیم، خورشیدمان سربریده است

بی رحم دستی از این باغ، یک دامن آلاله چیده است

 

شیون کن ای دل! دل من! وقتی در این خاک تشنه

این سو سپیدار زخمی، آن سو صنوبر خمیده است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×