دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عهد بی وفا

محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما

جا می‌‌زند در وقت سخت ابتلا حتما

 

مردان کوفه غالبا این گونه می‌‌باشند

این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما

 

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید

جز هق‌هق از این مرد غمگین بر نیاید

 

خیلی برای آبرویم بد شد اینجا

آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

 

آیۀ طهر، بین بزم شراب

به تمنا اسیرمان کردند

عاشقی را مسیرمان کردند

زخمی تیغ و تیرمان کردند

درِ این خانه پیرمان کردند

 

لشگر شب

همون‌هایی که خون کردن دل ناشاد مولا رو

لب تشنه جدا کردن سر داماد مولا رو

 

بازم این کوفیا حقّ و به حق، نشناختن و رفتن

تن مهمون رو از رو بام، زمین انداختن و رفتن

 

من از برادر زاده‌های مرتضایم

با قطره قطره خون، هوادار تو هستم

تا آخرین لحظه گرفتار تو هستم

این زندگانی را بدهکار تو هستم

در کربلا باشم، علمدار تو هستم

 

مردم بی عاطفه

نامه دادم که بیا، سخت پشیمانم من

از همه رانده شدم، بی سر و سامانم من

 

بسته رویم همه درها شده، در حالی که

بین این مردم بی عاطفه مهمانم من

 

اذان نگفته دهانم ز مشت‌ها خون شد

اگر که نامۀ من محضرت بیاید چه؟

خبر ز آمدن لشگرت بیاید چه؟

 

چقدر از روی هر بام سنگ می‌خوردم

شکستگی سر من سرت بیاید چه؟

 

یار وفادار

زلف همۀ خلق گرفتار حسین است

حال همه آشفته و بیمار حسین است

 

باید که خلائق همگی اشک بریزند

وقتی که خداوند عزادار حسین است

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×