دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ارمغان حسین

 

الهی! بهر قربانی به درگاهت، سر آوردم

نه تنها سر برایت بلکه از سر، بهتر آوردم

 

پی ابقای «قَد قامت»، به ظهر روز عاشورا

برای گفتن «الله اکبر»، اکبر آوردم

سرزمین پر شرار

چه سرزمین بُوَد این دشت پُر شرار؟ برادر!

که شد دلِ منِ محزون به غم دچار، برادر!

 

از آن زمان که به این دشت غم‌فزا برسیدم

نه صبر مانده به دل، نی به تن قرار، برادر!

 

جگر سوختگان

بهرت، ای کرببلا! آمده مهمانی چند

دیده بگشا و ببین، موکب سلطانی چند

 

بر مه و مهر فلک سای سر خود که تو را

داده دادار جهان، نیّر تابانی چند

 

غزالان حرم

ما در این وادی، قبول ابتلا خواهیم کرد

کربلا را عالَم «قالُوا بلی» خواهیم کرد

 

ما برانگیزیم شور روز محشر در جهان

قامت شور قیامت، بس به پا خواهیم کرد

 

 

روی بی‌نقاب

چون کاروان عشق، به دشت بلا گذشت

افکنْد بار عشق در آن ‌جا، ز جا گذشت

 

با عشق دید آب و هوایش چو سازگار

منزل نمود و از سر آب و هوا گذشت

 

سالار کاروان، همه کالای عشق را

بنْهاد در میانه، ز هر مدّعا گذشت

زیارت‌گاه انبیا

فرود آیید، یاران! وعده‌گاه داور است، این جا

بهارستان سرخ لاله‌های پرپر است، این جا

 

چه غم؟ گر از منا و وادی مشعر، سفر کردید

خدا داند که بهتر از منا و مشعر است، این جا

 

 

صحرای خونین

الا! یاران من! میعاد‌گاه داور است، این ‌جا

بدن‌ها غرق خون، سرها جدا از پیکر است، این ‌جا

 

مَلَک! قرآن بخوان در خاکِ روح‌انگیزِ این وادی

که هفتاد و دو گل از باغ عترت، پرپر است، این ‌جا

 

 

مهمان می‌رسد

                   

بوی غم، بوی جدایی، بوی هجران می‌رسد

کربلا آغوش خود واکن که مهمان می‌رسد

ناقه‌ام در گل نشته چاره‌ای کن یا حسین

دیر اگر آیی کنارم بر لبم جان می‌رسد

نشان کربلا

                  

چیزی نمانده تا برسد کاروانشان

از دورها به چشم می آید نشانشان

 

از پرده‌های سردر محمل مشخص است

هرگز نداده است نسیمی تکانشان

تنهاترین مسافر شب گرد کوفه بود

                 

آن روز کوفه حال و هوایی غریب داشت

وقتی نگاه‌ها همه بوی فریب داشت

 

تنهاترین مسافر شب گرد کوفه بود

آن زائری که همره خود عطر سیب داشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×