دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
روضه‌های خیزران

باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد

وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد

 

ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم

جایی که فرزندت در آنجا روضه‌خوان باشد

 

ما اهل بیت، حامل فریاد زینبیم

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است

بارانِ غربتم به روی گونه جاری است

 

من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم

غربت برای زندگی‌ام یادگاری است

ابوالقائم

ای دل! مباش غرّه، بر این دار ششدری

 بر پنج روز عمر که بادی است، صرصری

 

در تنگنای گور، کنی عاقبت مقام

 قصر تو اوسع است، گر از قصر قیصری

 

شعشعۀ کمال

حمد! کز موهبت بار خدا، عزّوجل

 باز خورشید مکان یافت، به اورنگ حمل

 

میر فروردین کو عزل شد از امر خزان

 باز تشریف به بر کرد و برآمد به عمل

 

خورشید آشنا

زائر خسته و دل‌آزرده

تا که از دور سامرا را دید

همۀ غصه‌ها و غم‌هایش

رفت و خورشید آشنا را دید

 

السلام علیک ای دو غریب...

السلام علیکما مسموم...

پس شکوه حریم سامره کو؟

السلام علیکما مظلوم…

سامرایی شده‌ام...

یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریۀ باران کم نیست

 

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

 

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

دلم به یاد دل زین العابدین افتاد

امام عسکری آن آفتاب کشور جان

سپرد چند ورق نامه بر ابوالادیان

 

که ای ز کار تو راضی خدا و پیغمبر

برو مدائن و این نامه‌ها به همره ببر

یک کرببلا عطش برایش مانده

قلبی که به دست غصه‌ها زنجیر است

مانند هوای سامرا دلگیر است

 

آقای جوان شهر غم‌ها دیگر

از شدت ظلم این زمانه پیر است

 

در کربلا شرمندگی سهم علمدار است

وقتی امام عصر ما امشب عزادار است

برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است

 

پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد

امشب تمام عرش با آقا عزادار است

 

بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما

یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟

یاد حسین می‌دمد از نای تشنه‌ات

 

آقای سامرا چقدر ناتوان شدی

خیلی شبیه مادر خود قد کمان شدی

عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی

تبعیدی مجاور یک پادگان شدی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×