دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خشم اباالفضل (ع)

 

یارب! نظری که دشمنان خوار شوند

اغیار برون از حرم یار شوند

 

گر صبر علی نمی‌گذارد، بگذار

بر خشم اباالفضل گرفتار شوند

مشک تُهی

هر چند ابوالفضائلم می‌دانند

هر جا ز فتوّتم سخن می‌رانند،

 

امّا خجلم ز روی طفلان، که مرا

با مشک تُهی هنوز سقّا خوانند

 

باب‌الحوائج

ألا ای روح دریاها، ابوالفضل!

تویی باب‌الحوائج «یا ابوالفضل»

 

بدون تو گره‌خورده به کارم

بیاور دست‌هایت را ابوالفضل

از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه

این دشت ندیده است بهارانی از این دست بر سینۀ خود نم نم بارانی از این دست از کوه بپرسید چه آمد به سر ماه در ساحل امواج خروشانی از این دست

کوتاه سروده
حسرت

ز شرم روی ماهش آب شد آب

ز شوق دیدنش بی تاب شد آب

 

نه بر لب‌های خود آبی رسانید

نه از لب‌های او سیراب شد آب

لب تشنه

کنار دل و دست و دریا، اباالفضل

تو را دیده‌ام بارها؛ یا اباالفضل

 

تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش 

و من در تو غرق تماشا؛ اباالفضل

آموخت درس عاشقی و استقامت آب

ای بسته بر زیارت قد تو قامت آب شرمندۀ مروت تو تا قیامت آب

در ظهر عشق، عکس تو لغزید در فرات شد چشمۀ حماسه زجوش شهامت آب

کوتاه سروده
گره افتاده در کارم ابالفضل

گرفتارم، گرفتارم ابالفضل

گره افتاده در کارم ابالفضل

 

دعایی کن، دوباره چند وقتی است

هوای کربلا دارم ابالفضل

ببین که همچو ابوالفضل یک قمر آمد

صدا صدای اذان است دل به دریا زن

هوا هوای جنان است دل به دریا زن

 

نسیم حق چه وزان است دل به دریا زن

زمان شستن جان است دل به دریا زن

 

بزن دلت تو به دریا که شاه جان آمد

امیر عشق و وفا، صاحب الزمان آمد

به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)
امشب جواز نوکریَم را از او بگیر

دریا بیا و موج بزن بر دل کویر

ما را ببر به خدمت آن زادۀ امیر

 

ما را ببر به علقمه آن قبله‌گاه آب

امشب جواز نوکریَم را از او بگیر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×