دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
در خون نشست یکسره چشمان کبریا

آتش زدند بر سر ایوان کبریا

آتش کشید پر سوی دامان کبریا

 

در آن غروب حادثۀ سرخ عشق وخون

در خون نشست یکسره چشمان کبریا

 

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

کربلا قربانگه گل‌های سرخ بی سر است

تاج عشق است و حقیقت پیشگان را افسراست

واژۀ  پیروزی  و  آزادگی  را در بر است

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

شرح خون سیاوش سرودن

یک دم ای شور بختان بمیرید

سبز و سرخ درختان ببینید

 

این خیابان غرق سپیدار

این همه سرخ سبزینه افکار!

کشتی ناخدای اقیانوس

 

مانده بر خاک تشنۀ صحرا، گام تلماسه‌های اقیانوس

ردّ خاکستری که می‌پیچد، بر نفس‌های گرم هر ققنوس

 

خاک را با تلاطمی خونین، آشنا کرده تربت گل‌ها

قصّه‌ی سرخ ظهر عاشورا، با نگاه غزل شده مأنوس

خون‌بهای عشق

 

قرآن به روی نیزه تلاوت کند غریب، آیات کهف با نفس دلربای عشق

گل‌ها به‌رسم مهر به دامن نهاده‌اند، خورشید سر برهنۀ آل عبای عشق

 

آیینه باز شور تماشا گرفته است، در سینه باز عشق تو مأوا گرفته است

محراب هم به سوگ تو نجوا گرفته است، شب با طنین گام سحر هم‌صدای عشق

عاشورا و قیام موعود (عج)

 

عشق از آیۀ ایثار تو تفسیر شده

واژه‌ها بین صفات تو زمین‌گیر شده

می‌نویسد قلم امشب غزلی شورانگیز

که در آن بیت به بیتش ز تو تقدیر شده

کعبه را در کربلا بنیاد کن

کار عشق از کربلا بالا گرفت

عشق آنجا دامن مولا گرفت

 

گفت ای مولا مرا بر می‌گزین

زین طریقت تیغ حیدر می‌گزین

دزدی بوسه

سر تو نقش فلک نقش بیابان بدنت

بازی کیست که پیدا شده در سوختنت

 

نتوان برد به تنگی دهان تو حسد

بس که پر خون شده از طعن حسودان دهنت

مثل یک مرغ مهاجر

دستمو گرفتی با دستای خالی یادته

بخشیدی من و تو صحنت پر و بالی یادته

 

مثل یک مرغ مهاجر توی آسمون صبح

پریدم کبوترانه با چه حالی یادته

 

ای صبا از ما بگو با کربلا

کربلا لبریز عطر یاس شد

نوبت جانبازی عباس شد

 

بازوانش مرگ را بی‌تاب کرد

تیغ‌های تشنه را سیراب کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×