دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خیره به دست رازق باب الحوائجم

آغاز می‌کنم سخنم را به نام ماه

دم می‌زنم دوباره ز لطف مدام ماه

 

سر می‌زنم به دور سرایش تمام سال

شعبان که می‌شود به خدا در تمام ماه

 

علی بوسید دستانت...

درون سینه دارد جا ابالفضل

حضور عشق در دل‌ها ابالفضل

 

عجب گفتند  «یکفی بالاشاره»

در این دنیا و آن دنیا ابالفضل

 

تصویر جوانی‌

او با تـو که تمرین منظم می‌کرد

تصویر جوانی‌اش مجسم می‌کرد

 

اما عجبا که ذوالفقار حیدر

در پیش غضب‌های تـو سر خـم می‌کرد

دست

افتاده بود در تب کشف و شهود دست وقتی که برد در نفس گرم رود دست با دست پر اگرچه به ساحل رسید رود دریا کشید از عطش سرخ رود دست

لب تشنه

کنار دل و دست و دریا، اباالفضل

تو را دیده‌ام بارها؛ یا اباالفضل

 

تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش 

و من در تو غرق تماشا؛ اباالفضل

سقا

گفتند ماهی‌ها که آب آورده‌ای سقا نوشیدم و دیدم شراب آورده‌ای سقا پیچیده ابرو!  در افق عطر تو پیچیده گل کرده‌ای در خون، گلاب آورده‌ای سقا  

مرثیۀ آب

از خواهش لب‌های او بی تاب شد آب

از شرم آن چشمان آبی، آب شد آب

 

وقتی که خم شد نخل‌ها یکباره دیدند

لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

به محضر حضرت عباس (ع)
داغ شقایق

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم از بغض گلوگیر دقایق بنویسم می‌خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

علم افراشته قلۀ دنیا عباس

قمرهاشمی عالم بالا عباس

 

اولین گل پسر ام‌بنین و حیدر

سومین شیر نر حضرت زهرا، عباس

 

وارث هیبت مولا، همۀ عشق حسین

دانش آموز حسن، حضرت سقا عباس

بر سپاه یوسف زهرا علمدار آمده

عطری از سمت خدا دل را بهاری می‌کند

چشمه‌های نور را در سینه جاری می‌کند

 

نور فوق کل نور چهرۀ خورشید و ماه

دارد امشب سینه را آیینه کاری می‌کند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×