دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
باب‌الحوائج

ای که نامِ تو کلیدِ همه درها عبّاس

ای که یادِ تو دوا هست و مداوا عبّاس

 

ای گل باغ علی، ای پسرِ امّ‌بنین

ای که هستی تو عزیزِ دلِ زهرا عبّاس

زحمت سقّا

دوباره حضرت سقا هوای دریا کرد

به روی دوش خودش مشک خشک را جا کرد

 

دلش پر از غم و آتش ولی از ابروهاش

برای دلخوشی کودکان گره وا کرد

سوار

بار دیگر باره راهی  زد سویِ میدان،­ سوار

مثل خورشیدی که می­‌تازد به شب عریان، سوار

 

آتش شمشیر خشمش، زهره­‌ها را آب کرد

رد شد از خاکستر دشمن چنان توفان، سوار

از حرم تا قتلگاه با حضرت عباس (ع)

برداشته با غیرت خود مشک و علم را

آرام کند رفتن او قلب حرم را

 

برخاست سراسیمه و آشوب به پاشد

می‌رفت که برهم بزند نظم ستم را

کوتاه سروده
منّت آب

کمر بستی، کمر برهمّت آب

نبردی از عطش، حیثیّت آب

 

ندادی روی خوش هرگز نشانش

نرفتی زیر بار منّت آب

صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله‌ها

بر سر نعش گل ام‌بنین غوغا  شد همه گفتند: حسین بن علی تنها شد تا که حیرت زده در دشت دو دستت دیدم گفتم از یوسف من یک اثری پیدا شد  

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

به جای دست تو از شانه بال می‌روید

به یاد تو غزلی در خیال می‌روید

 

از آن دمی که فتاده است دست تو در خاک

به‌ جای نخل از این بیشه بال می‌روید

 

کهکشانی از زخم

باران و زخم و خنجر، یعنی برادر من

عباس! دست‌هایت گل‌های پرپر من

 

می‌بویمت برادر، بوی بهشت دارند

این زخم‌ها که هستند باغ معطر من

تقدیم به حضرت ابوالفضل (ع)
یک چمن گل‌های سرخ

کاش می‌گشتم فدای دست تو

تا نمی‌دیدم عزای دست تو

 

خیمه‌های ظهر عاشورا هنوز

تکیه دارد بر عصای دست تو

سقا

گفتند ماهی‌ها که آب آورده‌ای سقا نوشیدم و دیدم شراب آورده‌ای سقا پیچیده ابرو!  در افق عطر تو پیچیده گل کرده‌ای در خون، گلاب آورده‌ای سقا  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×