ز دست غم نشد شب‌ها بخوابم

به قبرم می‌روم تنها بخوابم

عزیزان در بقیع دفنم نمایید

کنار تربت زهرا بخوابم

کم‌کم طلوع می‌کند از مشرق آفتاب

شهر مدینه باز پر از شور و زمزمه است

مثل همیشه آمده‌ در گوشۀ بقیع

یک مادر شهید که هم‌نام فاطمه است

غم، سازِ دل حجازی‌ات شد مادر

هنگامۀ سرفرازی‌ات شد مادر

دنبالۀ کربلای من، خاک بقیع

میدان حماسه‌سازی‌ات شد مادر

اشک تو بقیع را انارستان کرد

آفاق مدینه را نگارستان کرد

گفتند که عباس تو در اوج عطش

از آب گذشت و کارِ کارستان کرد

السّلام ای گوهر دریای نور

السّلام ای بحر گوهر زای نور

السّلام ای رهرو نور الهدیٰ

السّلام ای همسر شیر خدا

خداحافظ ای چشم گریان چو ابر

خداحافظ ای چار تصویر قبر

خداحافظ ای خاک‌های بقیع

شب و روز محنت‌فزای بقیع

بازگشتم با غم و محنت قرین

یادم آمد از غم امّ‌البنین

شد ز دشت کربلا چون باخبر

بیت‌الاحزان در بقیعش شد مقر

اینجا قبور لاله‌های باغ دین است

اینجا به دل از غصه آه آتشین است

اینجا بقیع و بقعۀ او آفتاب است

این جا مزار حضرت امّ‌البنین است

باید اینجا حرم درست کنند

چار تا مثل هم درست کنند

با امام حسن سزاوار است

چند باب‌الکرم درست کنند

با طلا دور مرقد سجاد

بیتی از محتشم درست کنند

ماه از دل شکستۀ خواهر خبر گرفت

مثل هلال خم شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت

پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت