دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
غدیر و غار حرا و حسین و عاشورا

به آن خدای که بخشد به انس و جان، جان را

به آن نبی که فروغش گرفت امکان را

 

اگر سعادت دنیا و آخرت خواهید

ز اهل بیت بگیرید حکم قرآن را

 

که اهل‌بیت، خدا را مظاهر حلمند

که اهل‌بیت همان راسخون فی العلمند

شیعه فریاد سیدالشهدا است

دامن کوهسار و غار حراست

بانگ اقرأ بلند از همه جاست

 

دم روح القدس ترانۀ وحی

حکم اقرأ صدا صدای خداست

 

این سروش مبارک جبریل

این ندای نجات انسان‌هاست

مطلع سرخ

کبوتران غزل‌خوان مشرق دل‌­ها

دوباره آینه بستند سمت عاشورا

 

رها از آتش شب‌پوشی قفس شده‌اند

و دل به نور زده کربلا نفس شده‌اند

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دهم: حضرت ابوالفضل (ع)

 

آن چشم­‌ها که شرم در آن ناگزیر بود

تصویری از حماسه درونِ حریر بود

 

در نینوا، درخششِ آن چهر پُر فروغ

چون رویش ستاره، کنارِ کویر بود

 

وان پرتو ملایم و مهتابیِ وقار

در چهره‌­اش چو هاله ماه مُنیر بود

خورشیدهای توأمان

 

تمام چشم‌های تشنه حس کردند باران را

شبی که غنچه‌ها دیدند بیداد زمستان را

 

من از اشک ترنج وُ تیغ‌های سرخ می‌ترسم

چه دستی کرد پرپر، حُسن یوسف‌های گلدان را

 

برخاست شعله‌های ستم از همان نشست

وقتی که ماه مهر تو در آسمان نشست تصویر تشنگی به رخ کهکشان نشست  آخر به خضر و چشمۀ آب بقا رسید هر عاشقی به معرکه تا پای جان نشست  

فردا امامت دو جهان سهم دست توست

وقتی که عشق در دل طوفان غروب کرد خورشید درهجوم زمستان غروب کرد

در خود شکست وسعت لبریز آسمان در ابرهای یخ زده باران غروب کرد

گودال قتلگاه

می‌ایستم مقابل گودال قتلگاه

جایی که چشم‌های تو در خون شناورند

می‌ایستم دوباره که بر روی دوش من،

اندوه کوه‌های جهان را بیاورند

دریای عطش (بند ششم)

جاری شو دل شعله ور از خاطرۀ در

از قلب به چشم تر و از اشک، به دفتر

 

با تکّه‌ای از قلب پدر چکّۀ خون کن

تا خاطره‌ای سوخته از سینۀ مادر

 

مگذار که چشمانت آرام بگیرند

خاکستر سوزندۀ پروانه بی‌پر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×