دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زبان حال حضرت زینب (س) در شام
بانوی کربلا

به شام رفتم و اندوه بیکران دیدم

مظاهر ستم و کفر را عیان دیدم

 

به هر کجا که شدم ظلم بود و استبداد

به هر کجا که شدم جهل بی‌کران دیدم

راز پنهانی

به نامِ ذبحِ عظیمِ روزی، که رازِ پنهانی­اش تو بودی

سفر مرا می­‌برد به راهی، که آهِ طولانی­اش تو بودی

 

رسیده پای زمین به ظهری، به نامۀ سرخِ سر به مُهری

که خط به خط در صدات حک شد، که لحنِ نورانی­اش تو بودی

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

وقتی خبر رسید که مسجد سری شکست

در گوشه‌ای ز خانه قد دختری شکست

 

باور نمی‌کند که علی را زمین زدند

آن حیدری که با نگهش خیبری شکست

مدح امام زمان (عج)
در روضه احتمال حضورت قوی‌تر است

هر شب یتیم توست دل جمکرانی‌ام  جانم به لب رسیده بیا یار جانی‌ام

 

 از بادها نشانی‌تان را گرفته‌ام  عمری است عاجزانه پی آن نشانی‌ام

به مناسبت ولادت امام زمان (عج)
خرابه بود و سحر بود و دختر بابا

همیشه رهسپرم سوی جادۀ خورشید

منم مسافر پای پیادۀ خورشید

 

چه فرق می‌کند از پشت ابر هم باشد

به طالبش برسد استفادۀ خورشید

به مناسبت اعیاد شعبانیه
رفته قنداقه‌ات به عرش خدا

السلام ای پناه مُلک و مکان

در ید قدرتت عنان جهان

 

رفته قنداقه‌ات به عرش خدا

تشنۀ پای بوسی‌ات همگان

 

در طوافت قیامتی شده است

می‌رسد هر فرشته با هیجان

زیر زبان

فریادها چو راه سفرها کشیده‌اند

شب‌ها کشیده‌اند، سحرها کشیده‌اند

 

سنگینی‌ام به قدر دو تا بوسه مانده است

وزن مرا نسیم سحرها کشیده‌اند

روضۀ تشت طلا

تمام روضه آن شب بر ملا بود

گمانم کربلا در کربلا بود

 

بمیرم بوسه‌های خیزرانی

فقط یک روضۀ طشت طلا بود

عروس

لب آن‌چنان بده که چو کس را خبر شود

جان بر سر حسادتش از تن به در شود

 

جا داشت بایزید شود از دمت یزید

یا خیزران ز شهد لبت نی شکر شود

کوتاه سروده
بوسۀ چوب

نگاهش را به چشمت دوخت زینب

ز چشمان تو صبر آموخت زینب

 

به لب‌های تو می‌زد چوب، بوسه

به پیش چشم تو می‌سوخت زینب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×