دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پیکرۀ آرزو

از تیر سنگ سنگدلی تا سبو شکست

آوای العطش، همه را در گلو شکست

 

تا بوسه داد تیر عدو مشک آب را

عبّاس دید، پیکرۀ آرزو شکست

دیر نکنی...

حالا که می‌رى ىه وقت دیر نکنى

جلوى خیمه من و پیر نکنى

من به تو تکیه زدم... با رفتنت

کوه من، من و زمینگیر نکنى

برای حضرت عباس(ع)
خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

شنیدم شرح بازوی تو از مشک

شنیدم شرح بازوی تو از مشک

حدیث چشم و ابروی تو از مشک

 

مگر از سینه‌اش خون تو می‌ریخت

هنوزم می‌رسد بوی تو از مشک

نیستان

نه تنها زخم قوّت گیر خوردی

نه تنها از دو سو شمشیر خوردی

 

مرا می‌گوید این مشک پر از زخم

ز هر سو صد نیستان تیر خوردی

مشک

چه کس گیسوی خون افشانده بر مشک

هزاران تیر را بنشانده بر مشک

 

ببین زینب چه آوردی برایم

هنوزم رد خونش مانده بر مشک

همه از مشک تو خواندند غم اول را

اولی را زد و زد متهم بعدی را

دومی دید دو دست قلم بعدی را

 

مرد فارغ نشده از زدن فرد نخست

زود امضاء زده حکم عدم بعدی را

 

آخرین اشاره

نقش بسته بر زمین، قلب ­پاره‌­پاره­‌اش

کاروان خسته و ... آخرین سواره‌­اش

 

نقش بسته بر زمین، دست شرحه شرحه‌­ای

می‌­رسد به مشک‌­ها، آخرین اشاره‌­اش

آبروی میدان

این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است

آسمان زیر سم مرکب او حیران است

 

پنجه در پنجۀ آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این واقعه سرگردان است

شعر عاشورایی سهیل محمودی
اشتیاق

با صدف تا بود برابر چشم ریزد از ماتم تو گوهر چشم کور بادا ز چشم زخم زمان گر نگرید به سوگ تو هر چشم 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×