دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کرببلا شیشه است و اصغر من نور

دیدن شش ماهه که هوار ندارد

طفلک من با شما که کار ندارد

 

بی زره آوردمش که آب بنوشد

اصغر من قصد کارزار ندارد

این سفر همره تاریخ به جا می‌ماند

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند

این رهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی این سفر همره تاریخ به جا می‌ماند  

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله

بازهم آب بهانه شد و یادت کردم یادت افتادم و با گریه عبادت کردم اشک‌ها ریختم و، غسل شهادت کردم روضه خوانت شدم وعرض ارادت کردم

کوتاه سروده
پاک افتاد

زلال از ما جدا شد، پاک افتاد

چه غمگین از نفس، کولاک افتاد

 

مگر دریا و رود و برکه‌ای نیست

که عکس ماه روی خاک افتاد؟

ترکیب تو، به تجزیۀ نیزه‌ها رسید

داغ تو از تنم جگری تازه می‌برد

خرمن زباغ تو شرری تازه می‌برد

 

آن آیه را نخواند لبم بی مناسبت

هر لحظۀ تو وحی‌تری تازه می‌برد

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

از دم نیزه هزاران سر خونین طی شد

زیر هر حنجره یک خنجر خونین طی شد

 

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

که صدش حادثۀ محشر خونین طی شد

ماهی تشنه در بغل داری

آسمان تشنه، اشک‌ها جاری

چشم‌ها شور و زخم‌ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

کوتاه سروده
نگین افتاده

یکتا گهری ز صدر دین افتده

آویزۀ عرش بر زمین افتاده

 

افسوس که در واقعۀ کرببلا

از خاتم انبیا نگین افتاده

رشید سایه فروش

نوشته‌اند سنان‌ها به تو امان ندهند

نوشته‌اند که ره را به تو نشان ندهند

 

نوشته‌اند به یک دیده بنگری همه را

نوشته‌اند دو روزن به آسمان ندهند

شهر پر از بوف کور شد

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

 

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت

مرد غریبه‌ای که به دروازه پا گذاشت

 

ماه ی‌ها

اسیر موج‌های سرکش تقدیر, ماهی‌ها

و می‌میرند! شایدزود, شاید دیر, ماهی‌ها

 

گروهی سایۀ امن خدا برنعش اقیانوس

گروهی در فریب فتنۀ تزویرماهی‌ها

کوتاه سروده
روز هل من ناصر

گر دعوت دوست می‌شنودم آن روز

من گوی مراد می‌ربودم آن روز

 

آن روز که بود روز هل من ناصر

ای کاش که ناصر تو بودم آن روز

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×