دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
درد دل

این زهر، دردی از تب دردم دوا نکرد

هیچ عقده‌ای از این گلوی بسته وا نکرد

 

آنچه که آرزوی من آن بود آن نشد

سی سال دیر آمد و فکر مرا نکرد

 

طوفان گرفت و دار و ندارم به باد رفت

روزی که غم وزید و به ما جز جفا نکرد

 

این حسین کیست؟

این حسین کیست که از هر مِحنش، عالم سوخت

قلب هر چه رُسُل از آدم و تا خاتم، سوخت

 

این حسین کیست که با یادِ عَطَش گفتن او

یوسف فاطمه در هر شب و روز، از غم سوخت

قلب مرا از جا کند

ارباَ اربا بدنت، قلب مرا از جا کند

زخمِ صد پاره تنت، قلب مرا از جا کند

 

با شتاب آمدم از تل سوی مقتل، ای وای

خنجری در دهنت، قلب مرا از جا کند

ای امتداد زخم به پهلوی مادرت...

ای پاره‌های زخم فراوان پیکرت

ما را ببر به مشرق آیینه گسترت

 

خون از نگاه تشنۀ گل شعله می‌کشد

داغ است بی قراری گل‌های پرپرت

فابک للحسین

در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین

در هر عزای دل شکنی فَابکِ لِلحُسَین

 

در خیمۀ مراثی و اندوه اهل بیت

قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین

پادشاه است فقیری که گدای تو بود

دل بشکستۀ من، کرب و بلای تو بُوَد غرض از خلقت من گریه برای تو بُوَد

به تو و آبرویت، نزد خداوند قسم که همه آبرویم اشک عزای تو بود

یادش بخیر...

یادش به خیر عطر خوش باغ سیب‌ها

یادش به خیر شهر رسول نجیب‌ها

 

دلتنگ چشم‌های قشنگ توام حسین

بستم دخیل اشک به امن یجیب‌ها

سوم امام...

بعد از سه روز پیکر سرخش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرُهن نداشت از بس که نیزه خون تنش را مکیده بود حتی توان و قدرت ناله زدن نداشت

گریۀ آسمان‌ها

آسمان‌ها در عزایت گریه کردند ای عزیز

جسم تو در قتلگه با تیغ و نی شد ریز ریز

 

در همین کرببلا دیدم عزیز من که رفت

بر سر و رگ‌های خونی شما یک جسم تیز

بگذار ببینمت...

عیسی شدی که این همه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

 

بعد از گذشت چند شب از روزِ رفتنت

راضی نمی‌شود دلم الّا ببینمت

 

امّا چه فایده خودت اصلاً بگو حسین

وقتی نمی‌شناسمت آیا ببینمت؟

تفسیر سرخ سورۀ احزاب

اینان که سنگ سوی تو پرتاب می‌کنند

بی حرمتی به آینه را باب می‌کنند

 

در قتلگاه، آن جگر تشنۀ تو را

با مشک‌های آب خنک، آب می‌کنند

سر بر سنان

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد...

بغضی میان سینۀ من جا گرفت و بعد...

 

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت

این دخترت بهانۀ بابا گرفت و بعد ...

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×