دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعر ناتمام...

آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست مست مدام شیشه می در بغل شکست

یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست

آه ای غزل چگونه ببینم قصیده‌ات

در سرخی غروب نشسته سپیده‌ات

جان بر لبم زعمر به پایان رسیده‌ات

 

آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد

آوای ناله‌های بریده بریده‌ات

ورق پاره‌های قرآن

به شکل گیسوی زینب دلی پریشان داشت

نشسته بود و سرش، در خم گریبان داشت

 

بلند مثل سپیدار ـ ناگهان ـ رویید

در آن دیار که رگبار، تیغ و طوفان داشت

 

جهان ندید از این لاله تازه‌تر هرگز

اگر چه باغ، از این لاله‌ها فراوان داشت!

 

 

زبان حال قاسم ابن الحسن (ع) با محبوبش امام حسین (ع)
بی‌قرار

من از تولد عاشقم؛ وقتی پدر با عشق بعد از اذانش یا حسینی خواند در گوشم

 

در چشم‌هایت ای عمو جان! کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظۀ اول در آغوشم

 

بگذار من هم در صف دلدادگان باشم  نام مرا هم در میان عاشقان بنویس

 

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند هفتم: حضرت قاسم بن الحسن (ع)

آن چهرِ بر فروخته، ماهِ تمام بود

نو رُسته بود، لیک چو گل سرخ­فام بود

 

همچون بنفشۀ طَبَری تُرد و تازه بود

چون میوه‌های نورسِ ناچیده خام بود

 

قدّش کمی ز قامتِ شمشیر، بیشتر

گویی چو ذوالفقارِ علی در نیام بود

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ حضرت قاسم (ع)

چو اَعدا دید قاسم را که در گردن کفن دارد

همه گفت از ره تحسین: عجب وجه حسن دارد!

 

رُخش چون پرتوافکن شد در آن وادی، فلک گفتا:

خوشا حال زمین را، کو مَهی در پیرهن دارد

 

لبش پژمرده، همچون گل ز سوز تشنگی، امّا:

تو گویی چشمۀ کوثر دراین شیرین دهن دارد

چو آب رفته‌ای و چون شراب برگشتی

گُلی که رفته‌ای، امّا گلاب برگشتی

چو آب رفته‌ای و چون شراب برگشتی

 

ستارۀِ حرمم بوده‌ای تو تا دیشب

قَدَت کشیده شد و ماهتاب برگشتی

به پیشگاه حضرت قاسم بن الحسن (ع)

زیباتر از همیشه در این کربلا شدی

دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی

 

لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو

لک زد دلم! چرا؟! چه شده؟ بی­ صدا شدی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×