دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یتیمانه

مردن به زیر پای تو أحلی من العسل

پرپر شدن برای تو أحلی من العسل

 

بی‌شک برای من پدری کرده‌ای ... عمو

آن طعم بوسه‌های تو أحلی من العسل

بی‌مجالی

دست خطی دارد و آسوده حالش کرده است

این همه چشم انتظاری بی‌مجالش کرده است

 

تا نقاب از رو بگیرد زادۀ شیر جمل

لشگری را خیرۀ ماه جمالش کرده است

شکوه تبار

شوریدگیت داده به دل اختیار را

با زلف دوست بسته قرار و مدار را

 

آیینۀ تمام نمای یل جمل

از این سپاه فتنه درآور دمار را

فرزند هاجر

شش ماه فرصت داشت آدم را بسازد

با این زمان که محرّم را بسازد

 

شش ماه ... امّا نه! همان یک روز بس بود

پیغمبری شش ماهه عالم را بسازد

 

نذر قاسم بن الحسن علیه‌السلام
گلفروش

آغوش وانکرده لبش گلفروش شد

میدان تمام وسعتی از ناز و نوش شد

 

«احلی من العسل» به لب یاس بوسه داد

پیشانی سپید گل، آیینه پوش شد

احلی من البلا

بر تن دشت ردپا مانده

گیسویت در هوا رها مانده

 

بازویت آنقدر که ضربت داشت

ردّ شمشیر در هوا مانده

تا قصیده بشود مثل غزل آمده است

باز یل آمده است

معنی «حی علی خیرالعمل» آمده است

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

هیچ می‌دانی تو ای صاحب یقین                              

چیست اینجا سر خرق آستین؟

 

آستین وهم او را، خرق کرد                                   

حق و باطل را، براو، فرق کرد

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

باز دارم؛ راحت و رنجی به‌هم                                   

متحد عنوانی از شادی و غم

 

 نازپرور نو عروسی هست بکر                                  

مر مرا در حجلۀ ناموس فکر

پردۀ نقاشی

ای ناب‌ترین صحنۀ صحرای جنون

سرپنجۀ کوچکت قلم، رنگت خون

 

آغوش پدر پردۀ نقاشی شد

یک غنچۀ نشکفته و یک تیر زبون

یادگاری

بس نوجوانی را به دست باد بسپار

محکم، کمی مردانه‌تر، احسنت سردار

 

دشمن مسیر چشم‌هایش عمق خیمه است

سد کن دلاور راهشان را مثل دیوار

قلۀ تاریخ

هجوم وحشی طوفان شکست بالش را

پرنده‌ای که خدا دید شرح‌حالش را

 

کسی به قلۀ تاریخ می‌رسد یا نه؟

زمان محاسبه می‌کرد احتمالش را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×