دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هر سال با حسین تو تحویل می‌شود

 

گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل می‌شود

قحطـی اسـتعاره و تمثـیل می‌شود

 

قوت گرفت شایعه می‌گفت بعد از این

هر صورتی به آینه تحمیل می‌شود

 

حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا

گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل می‌شود

فهم کربلا

گره خورده است قلب آسمان بر تار گیسویت

معین می‌شود تکلیف محشر، با ترازویت

 

نفس‌هایت معطر کرد دنیای نجابت را

شبی که شیشۀ عمر زمین پر می­‌شد از بویت

 

خدا می‌خواست در زیباترین نقاشی خلقت

به تصویر آورد قدیسه‌­ها را با قلم مویت

کوتاه سروده
بی‌قراری درها

یادآوری بی‌قراری درها بود

بی‌تاب‌ترین همسفر سَرها بود

دیدند زنی دست به پهلو آمد

پهلوی تنی که زیر خنجرها بود

پیراهنی است کهنه به همراه فاطمه

آمد محرّم علی و ماه فاطمه

آتش گرفته جان تو از آه فاطمه

 

با ذوالفقارِ خون جگر خورده در نیام

بازآی خون فاطمه، خونخواه فاطمه

 

بازآی تا تو روضه بخوانی برایمان

با های هایِ گریۀ جانکاه فاطمه

 

به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)
نگاه کن که لبش ذکر کربلا دارد

 

زره فروخته شد تا تو را به دست آرد

کسی که فاطمه دارد دگر چه غم دارد؟

 

علی دلی است که در سینه بی‌قرار آمد

و آمده است که صد دل به دوست بسپارد

از زبان حضرت ابوالفضل (ع) خطاب به حضرت زهرا (س)
قلم به دست گرفتم...

قلم به دست گرفتم که از تو دم بزنم

قلم به دست گرفتم تو را قلم بزنم

 

قلم به دست گرفتم، دو دست من قلم است

قلم به دست گرفتم، قلم همین علم است

کوتاه سروده
برایم ناله کردی ناله کردی

تو هردم گریه بر این لاله کردی

برایم ناله کردی ناله کردی

 

چه دیدی در نگاه این سه ساله

که یاد از یاس هجده ساله کردی

به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س)
جبرییلش به سجود تو سجود آورده

آنکه با خلقت توهرچه که بود آورده

جبرییلش به سجود تو سجود آورده

 

نه...غلط گفتم از آغازخدا با نورت

نه فقط آنچه که بود آنچه نبود آورده

شبیه آیۀ تطهیری!

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیۀ تطهیری! شبیه سورۀ اعطینا!   

شناسنامۀ تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!

با حافظ کنار کوثر

نیمه شب بود، شنیدم که کسی می‌آید «مژده ‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» مَشک بر دوش از آن دور صدا زد: مادر! «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» دل پژمردۀ ما هم به صدا می‌آید «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید»

کوتاه سروده
خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

شب جامه سیاه کرده در مرثیه‌ات

خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

گفتند به لب‌های حسینت نرسید

در کرب و بلا قطره‌ای از مهریه‌ات

 

آیه‌های کوثرش اعجاز کرد

بی‌امان بغض ملائک می‌شکست، خلوت خاموش هر ناقوس را

آسمان واژه به واژه می‌نوشت، غربت شب‌های اقیانوس را

 

دست‌های تیرۀ کفر و حسد، می‌زند سیلی به روی ماه شب

بغض می‌ریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را

 

با سکوت مرگبارش فتنه‌ای، می‌شکافد سینۀ آیینه را

سنگ‌ها آهسته پرپر می‌کنند، سینه سرخِ در قفس را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×