دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
باید همه قدر عشق را بشناسند

تا علقمه‌ها، سیب و فدک‌ها، یاسند

باید همه قدر عشق را بشناسند

 

امواج فراتند به سر می‌کوبند

یا سینه زنان هیأت عباسند؟

مسیح بر خاک

            

گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود

 بر خاکِ داغ صورت شیب الخضیب بود

 

بر جای بوسه‌های نبی خنجر عدو

 خنجر نمی‌برید و برایش عجیب بود

 

 

کوتاه سروده
هم آیه و هم کتاب می‌گفت: حسین

هم آیه و هم کتاب می‌گفت: حسین هم لیلی و هم رباب می‌گفت: حسین

اعضا و جوارح قتیل ره عشق در خون خودش خضاب، می‌گفت: حسین

کوتاه سروده
حسینیۀ دشت

ابر آمد و گفت اشک نم نم با من

گل گفت که خون دل پر غم با من

 

باد آمد و گفت در حسینیۀ دشت

مداحی امسال محرم با من

تشنۀ عشق‌ بود رود فرات‌

دشت‌ در التهاب‌ می‌جوشید آهن‌ و آفتاب‌ می‌جوشید

بود هفتاد تیغ‌، شعله‌ به‌ کف‌ سی‌هزار اضطراب‌ می‌جوشید

آموخت درس عاشقی و استقامت آب

ای بسته بر زیارت قد تو قامت آب شرمندۀ مروت تو تا قیامت آب

در ظهر عشق، عکس تو لغزید در فرات شد چشمۀ حماسه زجوش شهامت آب

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می‌گفتند گنبد را چرا برداشتند

 

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبرمجتبی برداشتند

 

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا را همه بهر شفا برداشتند

 

این حرم مثل کربلا بشود

از صفای ضریح دم نزنید

حرفی از بیرق و علم نزنید

 

گریه‌های بلند ممنوع است

روضه که هیچ، سینه هم نزنید

 

کربلا رفته‌ها کنار بقیع

حرفی از صحن و از حرم نزنید

 

کوتاه سروده
آه از گناهم

ببین شرمندگی را در نگاهم

من و شرم گناه، آه از گناهم

 

دل اطفال تو لرزید، ای وای

به هنگام تماشای سپاهم

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)
نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

کوتاه سروده
گره افتاده در کارم ابالفضل

گرفتارم، گرفتارم ابالفضل

گره افتاده در کارم ابالفضل

 

دعایی کن، دوباره چند وقتی است

هوای کربلا دارم ابالفضل

آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد

غم هدیه کن به من که برایم غمت خوش است ماتم گرفته‌ام، چقدر ماتمت خوش است

 

ایمان به دست یاری تو دارم و خوشم پس زخم هدیه کن که مرا مرهمت خوش است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×