دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ای کاش

غمت از سینه صبر و تاب می‌برد

ز چشم عشق، رنگ خواب می‌برد

 

تو تشنه ماندی و بعد از تو ای کاش

تمام رودها را آب می‌برد

فدای آب مشکت

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

 

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس

عموی با وفا

عموی باوفای خیمه، عباس!

تویی شور و صفای خیمه، عباس

 

بیا از علقمه برگرد شاید

نلرزد شانه‌های خیمه، عباس

یاقوت نگاه

خورشید زانو می­‌زند پیش نگاهش

هر شب ستاره می‌­چکد از چشم ماهش

 

آرامش آبی‌­ترین دریاست انگار

زیبایی لبخندهای گاه­گاهش

بند سوم: در حیرت فرات

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه آذرخش دمی مکث کن بتاب

تا یوسف هزار زلیخا کنم تو را

ظهر آتش

عطشان‌ترین و خسته‌ترین رودها، فرات واکن گره ز بغض دل خویش، یا فرات

 

زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو هستم به درد و داغ دلت آشنا، فرات

شعر عاشورایی فاضل نظری
چراغ تابناک

با لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک

لَم تَقُل شیئا سِوا: قُم یا اخا! أدرِک اخاک!

 

مشک دور از دست گریان است و قدری دورتر

مانده بر صحرا لبی خندان و جسمی چاک چاک

نوسروده‌ای تقدیم به قمر بنی هاشم (ع)

نه در توصیف شاعر‌ها، نه در آواز عشاقی تو افزون تر از اندیشه، فراوان تر از اغراقی

 

وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی ندارند این صفت‌ها جز تو دیگر هیچ مصداقی

هفت بند نی (بند ششم)

 

رود نگاه ماه تو از دیده تا گذشت

دریا به جوش آمد و از چشم ما گذشت

 

وقتی کنار درک تو کوه از کمر شکست

غوغای عشق پاک تو از کربلا گذشت

 

ساقی خسته

محبوب حسین، ساقی خستۀ او

محراب دعا ابروی پیوستۀ او

 

می‌ماند علی میان گهواره، اگر

می‌داد مدد بازوی بشکستۀ او

 

باران

هزاران چشم اشک آلود، باران دوتا دست و تن یک رود، باران

همین دیشب میان هیئت ما یکی از سینه زن‌ها بود باران

 

دست سقا

دلم رود است و دریا چشم‌هایم فدای دست سقا چشم‌هایم

هزاران قطره باران می‌فرستم برای خیمه‌ها با چشم‌هایم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×