دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
اسم اعظم

موجی که به یاری‌ات مصمّم بودند

دستور زبان عشق آدم بودند

 

یاران تو در حکایت کرب و بلا

هفتاد و دو حرف اسم اعظم بودند

من هم گریستم

 

در التهاب قافله من هم گریستم

خاموش شد چو مشعله، من هم گریستم

 

یک باغ کوچک گل و یک دشت پرخزان

کردند تا مقابله، من هم گریستم

شیواترین شعر

باران خنجر فرو ریخت، خون تا فراسو شتک زد خونی که بر زخم انسان تا عمق جان‌ها نمک زد

 

خونی که جاری شد از عشق تا آسمان قد برافراشت خونی که هر سد میان خاک و خدا بود برداشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×