دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاهم پر ستاره

 

نمانده راه چاره، آه بابا

نگاهم پر ستاره، آه بابا

 

اگر می‌‌پرسی از حال رقیه

نپرس از گوشواره آه، بابا

 

به لب آمد دگر جان رقیه

تحمّل دارد این چشمان تر؟ نه

تحمل دارد اما اینقدر! نه

 

به لب آمد دگر جان رقیه

بیا بابا ولی حرف سفر! نه

 

گلزخم

ز خاطر برده‌ام چشم ترم را

همه گلزخم‌های پیکرم را

 

از آن وقتی که دیدم نیمۀ شب

کبودی‌های روی مادرم را

 

جان بر لب

 

شبم بی تو نگردد طی! می‌‌آیی؟

بگو خورشید روی نی! می‌‌آیی؟

 

شدم جان بر لب از داغ تو بابا

به دیدار رقیه کی می‌‌آیی؟

 

میهمانی

اگر غم را، ز چشمانم نخوانی

چه باید کرد با بی‌همزبانی

 

تو که رفتی شبی تا دیر راهب

بیا یک شب خرابه میهمانی

 

سخت است...

غریبی، بی‌قراری، آه سخت است

غم چشم انتظاری، آه سخت است

 

بفهمی که در این دنیای تاریک

دگر بابا نداری، آه سخت است

 

گل اشک

گل اشک از نگاهم چیده بودم

یتیمی را دگر فهمیده بودم

 

به من گفتند: بابایت سفر رفت

ولی من نیزه‌ها را دیده بودم

 

یک دنیا مصیبت

نگاه پرپر او حرف می‌‌زد

همه بال و پر او حرف می‌‌زد

 

سکوتش بود یک دنیا مصیبت

تمام پیکر او حرف می‌‌زد

 

باغ لاله

ندارد همدمی جز اشک و ناله

شده چشم کبودش باغ لاله

 

چه می‌‌خواهد خدایا تازیانه

مگر از جان زهرای سه ساله

 

امان از این همه خار مغیلان

 

نمانده جان برای آه و ناله

مسیر قافله شد دشت لاله

 

امان از این همه خار مغیلان

چه خونی رفته از پای سه ‌ساله

 

گره در کار

نظر کن بر دل خونبار زینب

که افتاده گره در کار زینب

 

سه‌ساله گم شده در بین صحرا

ببین می‌‌بینی‌اش سالار زینب؟

 

مثل پری

اگرچه مثل، گل مثل پری بود

ولی بال و پرش نیلوفری بود

 

گلش را با غم زهرا سرشتند

دو چشم نیلی، ارث مادری بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×