دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یا کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت

منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم

 

 هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف

 هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

 

 قبلۀ دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب

 گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم

مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
بوی حسین می‌دهد این کربلای تو

 

یا سید الکریم که جان‌ها فدای تو

شد چشم شیعه غرق به خون در عزای تو

 

در شهر ری که همچو بهشت است در زمین

بر روی خاک تیره نهان شد لقای تو

مدح حضرت عبدالعظیم حسنی (ع)
دست بوس چهار امامی تو

ای بلندای عشق قامت تو

ای سلام خدا به ساحت تو

 

خاک بوس سیادت تو زمین

جایگاهت ولی به عرش برین

به محضر حضرت عبدالعظیم (ع)
آیینه‌دار کربلا

 

پر کرده‌ای وجود مرا از قدیم، تو

ما رعیتیم و شاهِ عبدالعظیم تو

آقا! تمام شهر گدا و کریم تو

یا سیدالکریم! ببین آمدیم، تو-

آتش گرفته

خدایا پیکرم آتش گرفته

دل غم پرورم آتش گرفته

 

 شهادت نامه را با خون نوشتم

 ولیکن دفترم آتش گرفته

 

وداع

نگران بودم از این لحظه وآمد به سرم زینب و روز وداع تو؟ امان از دل من

این همه رنج و بلا دیدم و چشمم به تو بود تازه با رفتنت آغاز شده مشکل من 

کوتاه سروده
دست عباس (ع)

تمام کودکانش خسته بودند

و روی خاک‌ها بنشسته بودند

 

چه خالی بود جای دست عباس

سرش را روی نیزه بسته بودند

عاشورا در میدان (۲)

آه ای فرات،

چگونه چون گردباد

بر خود نمی پیچی از درد

وقتی این گونه

شمشیر، در بازوان تو می نهند؟

کوتاه سروده
شمشیر ز بودن خودش مانده خجل

تا جان ز تن برادرت گشت جدا انگار که جان ز پیکرت گشت جدا

شمشیر ز بودن خودش مانده خجل چون با لبه‌اش گلِ سرت گشت جدا

تقدیم به آرام جان حسین(ع) حضرت علی اکبر (ع)
آرام جان

آرام کن اهل حرم را با قدم‌هایت با آیۀ چشمان خود پیغمبری کن باز

لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر!  با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز 

منای تازه

این بار باران حرف‌های تازه‌ای داشت

بر روی ایوان رد پای تازه‌ای داشت

 

کوچه به کوچه شهر من پر بود از تو

با یاد تو شهرم هوای تازه‌ای داشت

عاشورا در میدان (۱)

تشنه‌تر از فرات‌ آبی‌ نیست‌  و روشن‌تر از خون،  آفتابی‌ 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×