دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید منکسف

در شام، چون‌ که آل علی را مقام شد

روز جهان، سیاه‌تر از تیره‌شام شد

 

شاهی که گنج سرّ خدا بود سینه‌اش

چون گنج در خرابه‌ی شامش، مقام شد

 

شجر صبر

 

بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب

بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب

 

گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند

از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب

لب یاقوت رنگ

اصغر چو خشک شد ز عطش، شیر مادرش

پژمرد هم‌چو برگ خزان، روی انورش

 

اختر‌فشان ز دیده چو شد مامش از عطش

شد زرد، آفتاب و سیه گشت، اخترش

 

قلم صنع

یا للعجب! که تشنۀ آب فرات بود

شاهی که خاک درگهش، آب حیات بود

 

شد تشنه‌لب شهید، میان دو نهر آب

با آن که مهر مادرش، آب فرات بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×