دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قد چون الف

قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد

اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد

 

نجمه اگر به گوش تو آمد یقین بدان

روی لبان قاسم‌ات اشهد، کشیده شد

رأس ساعت سر

کسی که کودکی‌اش رأس ساعت سر بود

رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود

 

تمام خاطرۀ کودکی این آقا

پر از حضور غریب گلو و خنجر بود

محسن تو علی اصغر شد

نور زهرا شد و منور شد

شب قدر نبی مقدر شد

 

نه خدیجه به دامنش آورد

بلکه زهرا خدیجه‌آور شد

کجای دشت به خون سر گذاشتی؟ برگرد

که گفته بال کبوتر اضافه آمده است

فقط ز جسم تو یک سر اضافه آمده است

 

برای کشتن تو چون که چون پیامبری

کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند

هرکس که با تو بوده اگر با تو هست ماند

دنیا تو را نداشت که این گونه پست ماند

 

چون روز روشن است که پیروز جنگ کیست

بر قلب دشمنان تو داغ شکست ماند

 

خواهرش باشی، ولیکن … آه! نشناسد تو را

غصه دارد ماه باشی، ماه نشناسد تو را

راه باشی و مسیر راه نشناسد تو را

 

سخت‌تر اینکه تو بشناسیش روی نیزه‌ها

خواهرش باشی، ولیکن … آه! نشناسد تو را

دیگر برایِ گوش من لالا ضرر دارد

بابا برایم روزها گرما ضرر دارد

شب هم که شد بر زخم ِ من سرما ضرر دارد

 

دنیای من بعد از غروبِ تو برایِ من

یک لحظه هم ماندن در این دنیا ضرر دارد

شب فراق

مگر که منتظر یک خبر نبودی تو؟

مگر که منتظر تشت زر نبودی تو؟

 

تو که ستاره‌ترینی در این خرابه، چرا

شب فراق تو بودی، سحر نبودی تو

ای کاش...

فغان می‌زد که یا رب خاک این صحرا نبود ای کاش

و آغوشش به روی کاروان‌ها وا نبود ای کاش

 

زمین کربلا برخاست بر پا، نیزه‌ها را دید

و با خود گفت امروزِ مرا فردا نبود ای کاش

 

یقین تکلیف طفلان، با عطش این گونه روشن بود

فراتی هست اینجا پیش رو، اما نبود ای کاش

غدیر صحنۀ اوج ولایت است

چو شهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود

 

غدیر صحنۀ اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

مثل بین الحرمین است مدینه، اما...

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده

 

مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان

در شب حجره به روی شکمش افتاده

 

آخرین لحظه همان لحظۀ تلخی است که مرد

دیده از دست ابالفضل علمش افتاده

کربلا تکرار شد اینجا

 

با چه توجیهی مداد از هم نریخت؟

هرقدر توضیح داد از هم نریخت

 

با وجودی که گذشت از جسم تو

ازچه خاک و ابر و باد ازهم نریخت؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×