دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دانشسرای محرم

رسیده به گوشم صدای محرم

سیاهی خریدم برای محرم

 

هوای غریبی دلم را گرفته

هوای حسین و هوای محرم

 

کربلای ما چه شد؟ دستم به دامان نجف

بسم حق، بسم محمد، بسم سلطان نجف

سینه‌ام آتش گرفت از داغ هجران نجف

تشنه‌ام من، تشنۀ خورشید تابان نجف

«گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف

می‌‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف»

 

تنها امیر هر دو جهان گشته مرتضی

گیرم هزار کعبه خدا خلق می‌‌نمود

چنگی به دل نمی‌زد اگر مرتضی نبود

 

شایسته است رو به نجف، عاشق علی

شب را سحر کند همه در حالت سجود

 

راه تقرب

 

مادرش فاطمه است بی تردید

نوکر و خادم حسین و حسن

 

عاقبت غنچه می‌‌دهد روزی

بین این خانه، خار این گلشن

 

مقیم میخانه

بسم‌الکریم من هو إحسانه قدیم

ما را نگار، کرد به میخانه‌اش مقیم

بوی لباس خونی ارباب می‌‌رسد

صوت حزین مادر سادات، بگذریم

 

عهد بی وفا

محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما

جا می‌‌زند در وقت سخت ابتلا حتما

 

مردان کوفه غالبا این گونه می‌‌باشند

این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما

 

خدام بی ادعا

سرتاسر محله‌مان غرق ماتم است

حرف از حسین و زینب و ماه محرم است

 

دیدم میان کوچه جوانی پر از شعور

حی علی الْعزا به لبش بود، غرق شور

 

در میان روضه از نفسم رهایم می‌‌کنند

حس من این است: هردم بی وفاتر می‌‌شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می‌‌شوم

 

اشک‌هایش را نمی‌فهمد دل آلوده‌ام

هر چه یادم می‌‌کند، بی اعتناتر می‌‌شوم

 

ماجرای من و عشق

دوباره بغض و کمی آه، علتش این است

حرم نرفته بمیرم؟ خجالتش این است

 

«سلام می‌‌دهم از بام خانه سمت حرم

ببخش نوکرتان را، بضاعتش این است»

 

دخترت را ببر که خسته شده

آمدی با سر آمدی، چه کنم؟

بین تشت زر آمدی، چه کنم؟

 

هر دو دستم شکسته، اما تو

با دو چشم تر آمدی؟ چه کنم؟

 

هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است

تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است

زیباترین نام در این عالم رقیه است

 

از فتنه‌های این زمانه در امانم

تا آن زمان که محور دینم رقیه است

 

شعله نه، بر معجرش گل ریختند

رحمت بی وقفه‌ای ایجاد شد

آمد و عرش خدا آباد شد

خانۀ موسی بن جعفر شاد شد

غصه و غم از دلم آزاد شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×