دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از نجف تا کربلا

آتشفشان از کوه غربت بی صدا ریخت

وقتی شرار کینه از تیغ جفا ریخت

 

زخمی که در کوچه نشد باز از غریبی

سر باز کرد آخر ز سر روی عبا ریخت

 

آینۀ شکسته

 

آیینه‌ای که از غم بابا شکسته بود

پهلو کبود، کنج خرابه نشسته بود

 

از غصه‌ها جگرش را نظاره کن

مثل تمام پیکر بابا گسسته بود

 

دعای مستجاب

کنج خرابه حالم از این غم خراب شد

پیراهنم ز پهلوی زخمی‌خضاب شد

 

خیلی برای خشکی لب‌هات گریه کرد

دیدم کنار آب فرات عمه آب شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×