دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عمو

هم از درد و غم می‌نویسم

هم از باران نم نم می‌نویسم

سه تا حرف

ع

م

و

را در دوبیتی

جدا افتاده از هم می‌نویسم

 

فراموشی

چرا از یاد بردی نینوا را

نبوسیدی زمین کربلا را

 

چرا وقتی عطش بارید، باران

رها کردی دل گنجشک‌ها را

 

یک خیمه آتش

نگاه آخرم بارید و تو نه

دو چشم آخرم بارید و تو نه

 

دلم یک خیمه آتش بود، باران

گلوی اصغرم بارید و تو نه

 

تو باران نیستی

نه تنها لحظۀ پرواز بارید

تمام عمر با اعجاز بارید

 

تو باران نیستی، باران کسی بود

که دست از دست داد و باز بارید

باران ناآرام

رسید و دست‌هایش نقطه‌چین بود

علم بر دست و دستش بر زمین بود

 

چه ناآرام می‌بارید باران

دل هر قطره یک ام‌البنین بود

 

دست علم

رسید و بار غم بر شانه‌اش بود

غم اهل حرم بر شانه‌اش بود

 

دو دست از شانۀ باران جدا شد

ولی دست علم بر شانه‌اش بود

 

نقطه‌چین

رسید و دست‌هایش نقطه‌چین بود ................ع ................م ................و

 

دو دست ماه

دو بیتی بود، از باران خبر داشت

نگاهش شوق باران بیشتر داشت

 

دو دست ماه را از روی شن‌ها

رسید و

خم شد و آرام برداشت

 

ناسروده

تو را باران، تو را دریا سروده است

خدا در مصرعی زیبا سروده است

 

کنار دست‌های تو تمام

دوبیتی‌های دنیا ناسروده است

 

باران

تمام ماجرای توست باران

مرید چشم‌های توست باران

 

همیشه دست در دست تو دارد

همیشه پا به پای توست باران

 

زلال

و در چشم تو باران شعبه دارد زلال چشمه ساران شعبه دارد

سه شعبه تیر نامردان اگر بود گلوی تو هزاران شعبه دارد

 

لاله‌های بی سر

.................................................

شکسته، ارغوانی می‌نویسم

به یاد لاله‌های بی سر باغ دوبیتی را سه گانی می‌نویسم

 

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×