دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وداع از قتلگاه

بسته‌ام بار سفر از کویت

سر نداری که ببوسم رویت

 

کاش! می‌شد همه شب با سر تو

چون نسیمی که وزد بر مویت،

 

تشنگى در کربلا

بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است

 از عطش دل‌ها کباب است و زبان خشکیده است

 

کربلا بستان عشق است و شهامت؛ اى دریغ!

 کز سَموم تشنگى، این بوستان خشکیده است

 

 

دل سوزان

اى حسین! اى که روان است به فرمان تو آب!

 می‌خورد عشق ز سرچشمه‌ی عرفان تو آب

 

این که سرسبز بُوَد تا ابدیّت اسلام

 این چمن می‌خورد از خون شهیدان تو آب

 

موج عطش

 

در خیمه‌ها به پا شده غوغاى آب؛ آب

 دل‌هاى تشنه است ز سوداى آب؛ آب

 

لب‌تشنه‌ایم بر لب دریاى آب و نیست

 ما را نصیب، غیر تماشاى آب؛ آب

 

قحط آب

در کربلا که موج زند آب روى آب

 از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب

 

در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است

 دارند کودکان حسین، آرزوى آب

 

ره آورد زینب

کاروان عشق را سوى وطن آورده‌ام  ‌

 نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام

 

آن نسیم خانه بر دوشم که از گلزار عشق

 بوى چندین لاله‌ی خونین‌کفن آورده‌ام

 

حدیث کربلا

به پیشگاه تو بعد از سلام، یا جدّا!

 مراست شِکوه ز قوم ظلام، یا جدّا!

 

ز شام می‌رسم و کتف و بازوان کبود

 مراست نزد تو سوغات شام، یا جدّا!

 

بازگشت اسرا به مدینه

بانگ جانسوز درا می‌آید

 کاروان اسرا می‌آید

 

کاروانى ز مشاهیر حجاز

 رفته در شام و کنون آید باز

 

قبله دل زندگان

اى کشته‌اى که قبله‌ی زنده‌دلان شدى!

 جاوید شد حق از تو و تو جاودان شدى

 

برگشته است از سفر آن کاروان عشق

 کاو را به سر، تو پیشرو کاروان شدى

 

قبله گاه عشق

 

امشب که رنگ از رخ مهتاب رفته است

 صبر و قرار از دل احباب رفته است

 

در کربلا ز آمدن کاروان شام

 شورى به پاست کز دل ما تاب رفته است

شرح سفر

اى شُکوه اربعینت جاودانى، اى پدر!

 در برت باز آمدم با ناتوانى، اى پدر!

 

زائرى دیگر نمی‌آید چو ما در اربعین

 از سرشک‌افشانى و آتش به جانى، اى پدر!

 

معجزۀ فراز نیزه

ماه من! در دل شب‌ها که به زندانت کرد؟

 گل من! در طبق خار که پنهانت کرد؟

 

تو حسین منى و این همه پامال ستم

 جان من! بازى تقدیر چه با جانت کرد؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×