دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لؤلؤ لالا

دختر شه با ادب تا دامن بابا گرفت

کار عشق و عاشقی در کربلا، بالا گرفت

 

گفت: ای جان پدر! دیدی که چرخ بی‌وفا

با چه نیرنگی تو را در کربلا از ما گرفت؟

 

مجلس اغیار

 

عشقت آخر بدنم را به سرِ دار کشید

تن پاکم به سوی کوچه و بازار کشید

 

تار گیسوی تو بر‌بست دو دستم بر پشت

تا که آخر به سوی مجلس اغیار کشید

درس عاشقی

 

جنبشی کرد از میان مهد ناز         شیر‌خواره، غنچه‌ی لب کرد باز

 

کای پدر! آن عاشق شیدا منم         در جهان از عشق تو، رسوا منم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×