دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دخت شاه یثرب

خون شد پدر ز داغ فراقت، جگر مرا

خون، جای اشک می‌رود از چشم تر مرا

 

اکنون که آمدی به بَرَم، ای امید دل!

بشْنو دمی حکایت شرح سفر مرا

 

عیسی نفس

 

دید راهب به ره شام، پریشانی چند

دستِ بسته ز قفا، سر به گریبانی چند

 

خون به دل، جمله ز جور فلک کج‌رفتار

موکنان، مویه‌کنان، موی پریشانی چند

مرهمی از مهر

 

مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کن

یک‌ دم نظر بر این بدن پاره‌پاره کن

 

زخم تنش اگر چه بُوَد بی‌حساب لیک

با چشم دل، نگاه بر این ماه‌پاره کن

همّت مردانه

جلوه تا در کربلا، آن دلبر جانانه کرد

سربه‌سر عشّاق را مهرش به دل‌ها خانه کرد

 

جرعه‌نوش باده‌ی «قالُوا بَلی»، سلطان عشق

عاشقان را جملگی سرمست از پیمانه کرد

 

قیمت جان

نایاب شد چو در حرم بوتراب، آب

شد قلب کودکان همه از التهاب، آب

 

ورد زبان خیل عزیزان بوتراب

بودی در آن زمین به دو صد اضطراب، آب

 

وصل جانان

 

به عزم کربلا عشّاق، بر‌بستند محمل‌ها

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»[i]

 

قرار جان لیلا، جای در محمل گرفت امّا

«ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دل‌ها!»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×