دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به چشم کوچک خود دیده روضه‌های تو را

شدی فدای علی و علی فدای حسن بیا دوباره بخوان، قصه‌ای برای حسن

از آن شبی که تو رفتی بگو چه شکوه کنم ز تشنگی حسین و ز گریه‌های حسن

 

موج تیر

ای در غمت دو چشم پیمبر گریسته در سوگ جانگداز تو حیدر گریسته

روزی که سوخت جان تو از زهر اشقیاء از التهـــاب سخت تــو، مادر گریسته

 

تا ابد قول بده یاور زینب باشی

معدن درد و غمم یار اگر بگذارد

سینه، این مخزن اسرار اگر بگذارد

 

دوست دارم که در آغوش تو آرام شوم

زهر، این هند جگر خوار اگر بگذارد

 

با خنده زخم بر جگرت می‌گذاشتند

دارم به خاطر حرمت گریه می‌کنم

از شوق سفرۀ کرمت گریه می‌کنم

در روضه‌های محترمت گریه می‌کنم

وقتی برای درد و غمت گریه می‌کنم

از حسن تا کربلا

اخم شیطان باز می‌گردد، تبسم می‌شود

جعده بعد از زهر درگیر توهم می‌شود

 

آتش سَم است، اما پشت درب خانه نه

پشت درب سینه‌ات لبریز هیزم می‌شود

وارث غدیر

تیری که شد خطیر، حسن بوده

هم پیر هم مسیر، حسن بوده

 

بی آنکه دست باز کند سائل

همواره دست گیر، حسن بوده

کسی ز عهدۀ این روضه، برنمی‌آید

تو دست شسته‌ای ای عشق، از ملال خودت

حسین، دغدغه‌ات بود و بی خیال خودت

 

حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!

ببند زخم سرم را به دستمال خودت

دل تو رفت به گودال کشته‌ای مظلوم

تو سرو بودی و حالا خمیده‌ای تنها

به دوش، بار مصیبت کشیده‌ای تنها

 

اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است

چه‌ها گذشت به کوچه! چه دیده‌ای تنها؟

صدا زد خواهرم ‌این گریه را خرج حسینت کن

تصور کن که ‌این آقا برای خود حرم دارد

کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد

 

تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی

و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد

 

بوی حسن وزیده ز اشعار محتشم

باید دوباره خیمۀ غم دست و پا کنیم

پرچم، کتل، کتیبه، علم دست و پا کنیم

 

بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن

اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×