دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
باز هم کوچۀ بنی‌هاشم بوی عطر محمدی دارد

باز هم آسمان این خانه‌ شب پر رفت و آمدی دارد باز هم کوچۀ بنی‌هاشم بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونۀ تو هندوکش طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن این زلیخای نفس ما یوسف! عاشق توست هر بدی دارد

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
یک چشم زینب بر حسین، آن چشم دیگر سوی تو

می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو

نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو یک چشم زینب بر حسین، آن چشم دیگر سوی تو

مزه عشق

زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده‌ایم حسین!

عشق، سوغاتِ کربلاست اگر مزه‌اش را چشیده‌ایم حسین!

 

هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروَری دادند

ما که هر وقت گفته‌ایم خدا، از خدایت شنیده‌ایم: حسین

پرستوی پرپر

و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی

دوباره آینه‌‌ای در برابرش باشی

 

نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی

میان راه، پرستوی پرپرش باشی

 

«مدینه» شهر غریبی برای «فاطمه»‌ هاست

نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی

هشتم محرم؛ غزال لیلا

پسر از جای خود برخاست، «بسم اللهِ مَجْراها...»

و با او پر کشید آرام چشمی رو به رویاها

 

زمین یک بوسه‌ ایمان شد در آیات قدم‌هایش

و وحی آمد که:  اِنّ الارضْ، لَهُ اِنّا خَلَقْناها 

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

خون چرا از دوری خاکت نبارم؟ کربلا!

مانده‌ام من بی تو از دنیا چه دارم کربلا؟

 

گفته‌اند از آسمان‌ها، من ولی از کودکی

در هوای بوی خاکت بی‌قرارم کربلا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×