دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دریاى ادب

 

ایمان و وفا، سایه‌ی بالاى تو بود

 ایثار على، نقش به سیماى تو بود

 

گر لب نزدى به آب دریا، عبّاس!

 دریاى ادب، میان لب‌هاى تو بود

عمو می‌آید

 

تکبیر عمو ز چارسو می‌آید

با دست پُر از فرات او می‌آید

 

رفته است عمو آب بیارد، اصغر!

آرام که السّاعه عمو می‌آید

دشتبان آزادى

 

سردار سپاهى به وفایت نرسد

 سقّایى هیچ کس به پایت نرسید

 

هر نخل که دشتبان آزادى کاشت

 در سایه به نخل دست‌هایت نرسید

امتحان

 

تا آب روان به کودکانش برسد

 نگْذاشت که آب بر لبانش برسد

 

ترسید اگر که دیر جنبد عبّاس

 شاید خللى به امتحانش برسد

 

جان‌نثار

عبّاس که درس جان‌نثارى آموخت

 از شیر خدا بزرگوارى آموخت

 

آمد به جهان پس از برادر ز ادب

 وز عشق حسین، پاس‌دارى آموخت

 

ماه بنی هاشم

 

عبّاس! که پای تا به سر توحیدی

نومید ز آب و بر جهان، امّیدی

 

خوانند تو را ماه بنی‌هاشم لیک

در دیده‌ی ما خوب‌تر از خورشیدی

داغ گل یاس

 

آن گل که صفا ز رنگ و بویش پیداست

سوز عطش از نای گلویش پیداست

 

از داغ گل یاس، شکسته کمرش

آثار شکستگی ز رویش پیداست

به محضرت آمده‌ام

یک‌بار دگر به محضرت آمده‌ام

تا بوسه بریزم به درت آمده‌ام

 

عبّاس چو در عدد بُوَد باب حسین

از باب حسین در برت آمده‌ام

 

نور بصر فاطمه‌

 

یا اباالفضل! تو نور بصر فاطمه‌ای

کعبه‌ی عشق جهان در حرم علقمه‌ای

 

ساقی تشنه لبان! تشنه لب آب چرا؟

کودکان منتظر آب و تو در خواب چرا؟

ماه خیام

 

با ماه خیام نام مهتاب مبر

امّید به بابی به جز این باب مبر

 

خواهی دل عبّاس نسوزد زین بیش

نام عطش و سکینه و آب مبر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×