دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وصل جانان

 

به عزم کربلا عشّاق، بر‌بستند محمل‌ها

«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»[i]

 

قرار جان لیلا، جای در محمل گرفت امّا

«ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دل‌ها!»

 

شمع طور

آن تیره‌شب که جمع پریشان، روان شدند

از ناله قدسیان، جرسِ کاروان شدند

 

هم حاملانِ عرش به زانو در‌آمدند

هم طایرانِ سدره برون‌ ز آشیان شدند

 

سوخته

ای خماران را شرابی سوخته

ما عطشناکیم و آبی سوخته

 

بی تو در چاهیم و آهی آتشین

دردی از دور و طنابی سوخته

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

پنهان ز خواهر می‌کنی چشم ترت را

شاید ندیدی اشک‌های خواهرت را

 

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

در یاد دارم آن نگاه آخرت را

 

ام البنین روی سرت قرآن گرفته

تا پر کند یک بار جای مادرت را

حرکت کاروان

سبکباران به سوی کربلا بستند محمل‌ها

در آن وادیِ پر خوف و خطر کردند منزل‌ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محمل‌ها

چه محفل کز محبّت تار  و پودش رشتۀ دل‌ها

زدند آسان ولیکن عاقبت افتاد مشکل‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×