دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ای دیده بیا همدم داغ جگرش باش

یک روز پی کسبی و در فکر معاشی

یک روز شدی غرق تماشای حواشی

 

ای طالب طوف نوۀ زادۀ کعبه

وقتش نشده تا که سرت را بتراشی؟

 

یا صاحب الزمان (ع)

 

به اشک‌های آن پدر که بی پسر شده بیا

به گریه‌‌های دختری که بی پدر شده بیا

 

به آن شهید پاره‌تن که بی‌کفن رها شده

به نـالـه‌های مادران خونجگـر شده بیا

 

خدا کند که بیاید

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد

اگر که سختی این انتظار بگذارد

 

هنوز هست سری تا که دست‌هایش را

به دست خاک قدم‌های یار بگذرد

طاووس و یوسف

و چشم ابری من بر کویر خواهد ماند

همیشه جملۀ نعم‌الامیر خواهد ماند

 

چقدر فرصت پرواز، آسمان خالی

و پشت میله کبوتر اسیر خواهد ماند

 

قمر زهرا

ای آنکه خداوند یکتا به تو می‌نازد

تو یوسف زهرایی، مولا به تو می‌نازد

 

تو جنت الاعلایی، جان بخش مسیحایی

از بس که تو زیبایی حورا به تو می‌نازد

از سلالۀ بهار

خواب دیده‌ام پرندگان پلید می‌شوند

وقتی از ظهور عشق، ناامید می‌شوند

 

برگ برگ سیب‌هایمان کبود می‌شوند

سروها پر از شکوفۀ شهید می‌شوند

باغبان خاک

جمعه به جمعه از خبرت حرف می‌زنند

مردم چقدر پشت سرت حرف می‌زنند

 

مانند آفتاب که از نور و سایه‌اش

از شایعات دور و برت حرف می‌زنند

ذکر گره‌گشا

در شب تو روشنایی اگر یافتی بگو

در غصه، آشنایی اگر یافتی بگو

 

در بزم ما اشاره کم از قیل و قال نیست

از ما تو هوی وهایی اگر یافتی بگو

نامکررها

رصد شده­ است دلت در نگاهِ کوثرها

رصد شده ا­ست در آیینۀ پیمبرها

 

کلیم! نوح! محمد! مسیح! ابراهیم!

خلاصۀ دل پاک پیام­ آورها!

 

دست طلب‌ها

پل می­‌زند تا آسمانت، دنبال هم دست طلب‌­ها

ده قرنِ پی در پی، نشسته ا­ست، خورشید یادت روی شب­‌ها

 

جان می‌­دهد نامت غزل را، فریادهای لَمْ یَزَل را

حُیّ علی خیرِالعَمل را، تا آخرین دم روی لب­‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×