دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
باران اَلرَّحمان

خدایا عمر من پایان گرفته؟ و یا باران اَلرَّحمان گرفته

مگر این دشت اِحیا دارد امشب؟ که هر نیزه به‌ سر قرآن گرفته

چراغ روشن پروردگار

چراغ راه هدا عترت است و قرآن است

تمام دین خدا عترت است و قرآن است

 

نجات وحدت و پیروزی مسلمانان

همیشه درهمه جا، عترت است و قرآن است

 

سلیمانی

اهریمنان نظر به سلیمانی‌ات زدند

حتی نظر به بی سر و سامانی‌ات زدند

 

سنگ تو را زدند به سینه؛ ولی چه سود

آن سنگ را دوباره به پیشانی‌ات زدند

گل باغ شهادت

ای کشته‌ای که مثل تو عالم ندیده است!

جزیی ز نور مهر تو با هر پدیده است

 

دیباچه‌ی کتاب قیامت بُوَد شفق

آیینه‌ی جمال منیرت سپیده است

 

ابتکار قرآن خواندن

 

دستی که روی نیزه سرت را نشانده است

ما را به فرق، خاک غریبی فشانده است

 

دشمن که جسم پاک تو در خاک و خون کشید

ما را چنین به بند اسارت کشانده است

تدفین سرخ

آمدی تا کنار خیمۀ من، باز با خواهرت سخن داری

چه نیازی مرا صدا بزنی، با خودت عطر یاسمن داری

 

چه قَدَر جلوۀ تو طاهایی است، مثل باباست طرز لبخندت

چه قَدَر خندۀ تو زهرایی است، رنگ رخسارۀ حسن داری

چراغ سخن

درآتشی از آب و عطش سوخت تنت را

در دشت رها کرد تن بی کفنت را

 

پرپر شده بر خاک رها کرد و پراکند

در خاطره‌ها عطر خوش پیرهنت را

کربلا تویی...

هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

 

در تو خدا تجلّیِ هر روزه می‌کند آیینۀ تمام نمای خدا تویی

 

میلاد تو تولد توحید و روشنی است ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

به مناسبت شهادت امام باقر (ع)
به نیزه قرآن دیده

از کودکی‌اش به نیزه قرآن دیده

با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده

 

بیهوده نبود موسمِ حج جان داد!

هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده

قرآن ناطق

قرآن ناطقی

بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله 

جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×