دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آیینه‌ای از جنس مهتاب

 

گرد حریم کعبه امشب در طوافی

احرام بسته در صفوف اعتکافی

 

بر سر کشیدی چادری از جنس مهتاب

پولک نشان دشت‌های نقره بافی

بیا ام‌البنین با دیدۀ گریان تماشا کن

صدا در سینه‌ها ساکت که اینک یار مى‌آید  

ز راه شام و کوفه عابد بیمار مى‌آید  

 

غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش  

به چشم آیینه ایزدنمایى تار مى‌آید  

 

خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

 

تازیانه به تسلای یتیمی آمد

تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

خون بخواه عباس!

تو رفته‌ای و حرم مانده بی پناه؛ عباس

نهان شده ست به ظلمت تمام ماه؛ عباس

 

غریب بود برادر، غریب تر شده است

از آن زمان که نگاهش به راه...آه؛ عباس

به روی آینه‌اش گرد از سفر دارد

رسیده قافله و چشم‌های تر دارد

برای ام بنین کاروان... خبر دارد

 

خدا کند که مراعات سن او بشود

که نقل حادثه بر قلب او ضرر دارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×