دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گودال قتلگاه

می‌ایستم مقابل گودال قتلگاه

جایی که چشم‌های تو در خون شناورند

می‌ایستم دوباره که بر روی دوش من،

اندوه کوه‌های جهان را بیاورند

عطر عود

 با این شتاب فکر کنم سر می‌آورد!

با این شتاب،حوصله را سر می‌آورد

 

می‌تازد و غنیمت جنگ غروب را

از چنگ سی هزار نفر، در می‌آورد

خورشید در گودال (به مناسبت شام غریبان)

بنویسید که خورشید به گودال افتاد

و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست

 

تازیانه به تسلای یتیمی آمد

تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست

دریای عطش (بند چهارم)

ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم

ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم

 

بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس

بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم

 

بعد از غزل کوچۀ افروخته و در

بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×