دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عصمت الله

هستی اش را داد تا محفوظ باشد معجرش

مثل کوهی ماند پای اعتقاد و باورش

 

وقت بیرون رفتن از خانه، حسین و مجتبی

با یل ام البنین بودند در دور و برش

نذر حضرت ام‌کلثوم (س)
قدر خود از بوسۀ زیر گلو هم سهم داشت

ارث فامیلی یتیمی بود و او هم سهم داشت آه در این گنج موروثی عدو هم سهم داشت

 

اشک زهرا، اشک حیدر، آبروی عالم است قدر وسع خویش از این آبرو هم سهم داشت

سلام علی قلب الزینب الصبور
زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

با دست بسته است، ولی دست بسته نیست

زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

 

هرچند سربه زیر، ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست

 

زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست

اورا اسیر قافله خواندن، خجسته نیست

باغ خاطرات

 

خواب دیدم در این شب غربت

خواب دشتی عجیب و خون آلود

خواب دیدم که پیکرم، خواهر

طمعۀ گرگ‌های وحشی بود

 

به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
کنج لب‌های توست خال حسین

ای انیس قدیمی دل‌ها

آفتاب بلند ناپیدا

 

تا خدا می‌برد دلِ ما را

پَرِ سجاده‌های سبز شما

یک لرزه بیانداز بر این معجر سبزت

ای آنکه شکستی کمر فاصله‌ها را

بگذاشته‌ای پشت سرت مرحله‌ها را

 

از برکت چشمان مسلمان تو داریم

سوگند به سجادۀ تو نافله‌ها را

 

ای آنکه کشیده است بیابان به بیابان

ردّ قدمت زحمت این آبله‌ها  را

غیرت الله من خیالت جمع

پیش من نیزه‌ها کم آوردند

به خدا سر نمی‌دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی‌دهم به کسی

مباد قسمت طفلانتان شود سیلی

خدا کند که کسی حالتش چو ما نشود  سر تمام عزیزانتان جدا نشود

برادران شما را یکی یکی نکُشند میان حرمله‌ها عمه‌ای رها نشود

کوتاه سروده
آتش گرفته

پُر است اینجا پری آتش گرفته

لباس و مَعجری آتش گرفته

 

شنیدم روضه‌ات را بار اول

خودم از دختری آتش گرفته

پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟

آن گونه را به خاک منه معجرم که هست

حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست

 

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر

تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×