دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تشنه

به یادش خاک صحرا تشنه باشد

که تا فرزند زهرا تشنه باشد

 

چگونه‌ ای همیشه رود جاری

دلت آمد که سقّا تشنه باشد؟

شیعه را پاسدار می‌آید

 

باز بوی بهار، عطر نعیم

صحبت کردگار و لطف رحیم

 

باز آهنگ رَبَّناَ اغفرلی

نیتِّ قُربِ آشنای قدیم

شغل شریف

به نام شغل شریف تمام نوکرها

حسین امام من است و امام نوکرها

 

که وقت بذل عطا، پشت درب خانه او

قیامتی شود از ازدحام نوکرها

محرم

دنیا بدون روضۀ آقا جهنم است

یعنی بهار نوکری ما محرم است

 

شکر خدا که خرج عزای تو می‌شوم

روضه به کار و زندگی ما مقدم است

در آن شلوغی

باران گرفت و چشم من از اشک سر رفت

تا بین مقتل این نگاه در به در رفت

 

با ضربۀ یک نیزه افتاد و زمین خورد

آن تیرهای نیمه‌جانش تا به پر رفت

بلندترین

طوفان اسیر در دل دریای شهر شد

مردانگی ترانۀ بی‌جای شهر شد

 

در ظلمتی که کوچه به چنگال گرگ‌هاست

خورشید هم موافق سرمای شهر شد

ظلمت کوفه

نسیم بود که می‌رفت تا رها برود

به سمت مقصد هموار ناکجا برود

 

نسیم بود که از کوچه‌های شهری لال

بلند شد که به دنبال آن صدا برود

آستانه

با روشنی نام تو شب‌ها منورند

نام تو را همیشه و هر جای می‌برند

 

نام تو آستانۀ صبح سعادت است

شب را به شوق خاک درت سر می‌آورند

امیر

همیشه ساکن ما طی سالیان مدید!

امیر! فاتح دیرین قلعه‌های جدید!

 

شکوه شعله‌ورت، شاه آسمان ابد

که روشن است هنوز از گذشته‌های بعید

کمی خنک‌تر از جهنم

مرا ببر به زادگاه شوق، به ابتدای گرم عالم

مبدلم نما به عاشق، به برترین نژاد آدم

 

ببر مرا به سرزمینی، که تکه‌ای از آسمان است

نه تکه‌ای از آسمان، نه! تمام تار و پود عالم

تعظیم

شکوه نام تو را صبح و شام می‌خوانم

زیارتی است که با احترام می‌خوانم

 

مسافرم که به خاکت نماز عشقم را

شکسته می‌رسم، اما تمام می‌خوانم

تشنگی دریا

جغرافیای درد پر از انتقام شد

دنیا که سال شصت‌ویک قتل عام شد

 

تا سی هزار کوفۀ عریان، میان ظهر

منت‌پذیر سفرۀ رنگین شام شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×