دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شور و شیرین

به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید

ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا

 

در انتهای درس، سلامش حسین بود

پیچید تا که نسخۀ ما را به جام عشق

ما را که برد جاذبۀ مستدام عشق

گفتیم یا علی و علی شد قوام عشق

یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق

 

پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده

سحر مکه صفای دگری پیدا کرد

ناله سوخته دل‌ها، اثری پیدا کرد

 

کعبه می‌خواست که دل را ز بتان پاک کند

دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد

 

دل زخمی

از دل شب زدۀ مکه سحر می‌آید

عاقبت عمر شب شهر به سر می‌آید

 

بال جبریل روی خاک زمین فرش شده

دارد از عرش خداوند خبر می‌آید

 

زینت دوش تو حسین و حسن

شمس رویت همیشه تابنده است

ابرویت ذوالفقار برنده است

دلت از مهر و عشق آکنده است

نام احمد تو را برازنده است

یا محمد، که هر دو زیبنده است

 

روضه بخوان از آفتاب بین گودال

هرکس گرفته غیر تو مأوای دیگر

خیری ندیده از گدایی‌های دیگر

 

من روزی‌ام را از تو بی منت گرفتم

منت فراوان است در هرجای دیگر

 

شعر جدید یوسف رحیمی در مدح پیامبر (ص)
دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود

جان‌بخش‌تر ندیده کسی از تبسمت

جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت

 

آب حیات زمزمه‌های زلال توست

جان می‌دهی به قلب بشر با ترنمت

 

در صبر عین زینب کبراست

دارد مسیح ما می‌آید دیگر از راه

پس خیر می‌بیند گدا سرتاسر از راه

ما قبلۀ خود را گرفتیم آخر از راه

دست نیاز از ما و ناز دلبر از راه

 

زهرای محترم

امشب به جز معصومه نامی در سرم نیست

یعنی برای عشق و مستی هیچ کم نیست

 

من شعر می‌گویم برایش، این فضیلت

حتی میان شعر‌های محتشم نیست

 

تو بزرگی و مرام تو نبخشیدن نیست

رنگ از چهره پریده است، خودت می‌دانی

عرق شرم چکیده است، خودت می‌دانی

 

پشت این خانه گدا آمده و با گریه

دست یاری طلبیده است، خودت می‌دانی

 

حاصل عمر

یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:

یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد

دل شرمنده

طبیب را تو بیاری، حبیب را تو بخوانی

دلم غریب؛ خوشا این غریب را تو بخوانی

 

دعای این دل شرمنده مستجاب نگردد

مگر که آیۀ «أمّن یُجیب» را تو بخوانی

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×